انار دل!

 

 

 

دل من مثل دونه های انار میمونه، ترد و تازه،باید خیلی مراقبش باشم چرا که با یک فشار کوچولو له میشه!!!!!  

 

وقتی عصبانی میشم به مامانم میگم مامان خانم به بابا هم میگم بابا آقا !!!! 

 

دلم میخواد بابابزرگ داشتم !! آخه هردوی بابابزرگام قبل از به دنیا اومدن من به اون دنیا رفتن ! دلم میخواست زنده بودن تا من میتونستم برم خونشون!  از بابابزرگ میخواستم برام شعر بخونه وقصه بگه اونوقت من هم می بوسیدمش ! کاش بود تا عینکشو ازش میگرفتم و تمیز میشستمو برق می نداختم،دلم می خواست زنده بود تا براش درد دل میکردم و حرفایی رو که هیچ وقت به بابام نزدم به بابابزرگ میگفتم! دلم می خواست دستاشو می بوسیدم و همراه خودم میبردمش سینماو پارک ! دستمو حلقه می کردم دور دستش تا علاوه بر عصاش به من هم تکیه بده ! و عید که میشد براش بهترین عصایی رو که تو بازاره میخریدم و  یک کلام ختم کلام ، براش نوه ای می کردم.  

                                                                   مریم5 اسفند 87                

                                                   

                           

بدون شرح؟!

ما به مامان مامانمون میگیم عزیز. شب جمعه حدود ساعت 7 شب ، مامانم رفته بوده خونه عزیز! مامان میگه:" رفتم دیدم عزیز یه سینی گذاشته ،توش نون و پنیر و استکان چای!!! " عزیز گفته:" وا نمیدونم چرا امروز صبح هوا روشن نمیشه!!!رفتم تو بالکن میبینم همه چراغها روشنه !!!! مردم صبح جمعه ای کله سحر پاشدن چیکار!!! تو چه زود اومدی؟؟چه خبره مگه خواب نداری؟؟؟چایی بریزم برات با هم صبحانه بخوریم؟ " مامان میگه :"گفتم: عزیز صبح  جمعه چیه! ساعت 7 شبه !!! الان باید شام بخوری !!!معلومه که هوا روشن نمیشه!نماز صبح چرا خوندی باید نماز مغرب بخونی!!! " از مامان اصرار و از عزیز انکار!!! تا اینکه مامان تلویزیون رو روشن میکنه میگه:" ببین عزیز صبح جمعه که "کبری11" (نام سریالی پلیسی) نداره ،دعای ندبه داره!!! ببین الان تلویزیون داره کبری 11 نشون میده،پس الان شب جمعس !! "  نگو عزیز ظهر که خوابیده بوده ! وقتی پاشده یادش رفته که عصره ! فکر کرده صبح جمعس!!!   

 

بعضی وقتها ، افکار واحساساتی رو که در وجودمه بیان میکنم (روشهای گونانی برای بیان وجود داره !مثل مشاوره با بهترین دکتر مشاور در سوییس !!! ) ، بعد ناگهان پشیمون میشم که چرا احساسمو بیان کردم و ناراحت به خودم میگم :"دختر چرا وقتی مطمئن نیستی حرف می زنی!!!" و ترسم از اینه که وقتی پندار و احساسمو صادقانه بیان کردم، درباره من چه فکری میکنه؟ به خودم میگم:"اون که منو کامل نمیشناسه، نکنه درباره من بد قضاوت کنه" ترسم از قضاوته!!! هنوز از قضاوت میترسم و این بده!!!

 

مریم3 اسفند87

خانم جلسه ای!

وقتی خانم جلسه ای هم مردم را میچاپد!!!

خدا رحمت کنه زن عموم رو،پارسال همین موقع ها بود که از دیار فانی به دیار باقی رفت!هفته پیش مراسم سالش بود،به همین مناسبت مجلس زنانه ای فراهم شده بودبرای ختم سوره انعام و خواندن زیارت عاشورا.برای این منظور هم ازیک خانم جلسه ای (خانم هایی که در مراسم زنانه روضه ، دعا و... می خوانند) دعوت به عمل آمده بود! در ابتدا باید بگم که این خانم دیرتر از ساعتی که باید میومدن،به مجلس اومدن!!اینجانب مریم خانم افتخار داشتم که کنارشون بنشینم!!!دعای شروع سوره انعام رو خوندند وسپس خوندن سوره رو به خانم های دیگر مجلس سپردند و تنها به گرفتن غلط های خانمها در حین خواندن سوره انعام اکتفا کردند!!!!تمام مدت هم موبایلشونو از رو میز بر میداشتند و به صفحش نگاه میکردند!!!حتی به خودشون این زحمتو ندادند که گوشیشونو در حین مراسم خاموش کنند!!! مدام هم با صدایی نه آهسته و نه بلند ،به گونه ای که اطرافیانشون بشنوند، میگفتند:"وای من دیرم شده ،ساعت 11:30 سازمان برنامه بودجه جلسه دارم!!!!!!!!!"(توجه داشته باشید که اونروز جمعه بود!)بعد که نوبت زیارت عاشورا شد باز هم با همکاری خانم های دیگر زیارت را به پایان رساندند،و در پایان از صاحب مجلس که عموزاده های من بودند،خواهش کردند که برایشان آژانس بگیرند تا این خانم به مراسم بعدی برسد!!عموزاده ها هم برایشان آژانس گرفتند و دست مزدشان را دادند!!!وبا احترام بدرقه شان کردند!!!!من از عموزاده ها پرسیدم:" چقدر به خانم دادید؟"گفتند:"15000 تومان" و من گفتم:"چه خبره!!!کاری نکردند که!!!" بعد از یک ساعت از آژانسی زنگ زدند که لطفا کرایه آژانس خانم ..... را که از منزل شما سوار شده اند به مقصد بزرگراه ....... بدهید!!!!عموزاده های من متعجب  و با دهان هایی باز به آژانسی گفتند:" اون خانم باید خودش کرایشو میداده!! "بعد به اون خانم زنگ زدند و گفتند:" آژانسی اومده کرایه از ما بگیره!!! " اون خانم هم که فکر نمی کرد عموزاده های من بهش زنگ بزنند و اعتراض کنند!!!گفت:"چشم خودم کرایه را میدهم!!!"نکته جالب اینه که خونه اون خانم چند کوچه بالاتر از منزل عموم اینا بوده!!!حالا اگه اون خانم از محل دیگه ای دعوت شده بود حق با خانم بود و باید کرایشو میدادند،ولی وقتی از چند کوچه بالاتر اومده چرا باید کرایه آژانسشو به یه محل دیگه! این بنده خداها بدن!!!البته این خانم زرنگ هیچ وقت فکر نمیکرد، کسی این جسارتو داشته باشه و به این کارش اعتراض کنه و از اونجایی که دست بالای دست بسیاره!!!عمو زاده های من که باید بهشون احسنت بگم!!!!زیر بار این چاپیدن نرفتن!!! ولی خیلی ها روشون نمیشه به خانم جلسه ای اعتراض کنن و مجبورن پول زور بدن!!!!

مریم 29 بهمن 87