the break up!

The Break up, 2006 

فیلم روایت زندگی زن و شوهری جوان است،زن به طور پاره وقت در یک گالری هنری کار میکند و مرد یک راهنمای گردشگری است .  زن که نقشش رو Jenifer Aniston زیبا بازی کرده، در کنار شوهرش با بازی Vince Vaughn به ظاهر خوشبختند، تا اینکه ناگهان در شبی از شبها بحثی میان زن و مرد در می گیرد ! بحث بر سر خرید چند عدد لیمو و بعد از شام نیز بر سر شستن ظرفها ادامه پیدا می کند،زن خسته از تدارک شام مهمانی، از شوهرش می خواهد که در شستن ظرفها به او کمک کند و مرد شستن ظرفها را به فردا حواله میکند و اینگونه جنگی بین زن و مرد رخ میدهد و کار به حدی بیخ پیدا می کند، که  این زن و مرد به ظاهر بالغ همچون کودکان خردسال،خانه را صحنه جنگ فرض نموده و هر کدام سعی در اثبات خود دارند، و کار تا بدانجا پیش می رود که خانه را برای فروش می گذارند تا هر کدام تنها زندگی کنند !! فیلم نمایانگر این امر است که دعواهای زن و شوهری که گاه بر سر مسائلی بسیار کوچک و به ظاهر بی اهمیت رخ میدهد ، در حقیقت بی اهمیت نیست و نشانگر عدم درک صحیح طرفین از یکدیگر و اشتباه های کوچیکه،اشتباهاتی که ریشه به تیشه زندگی زده و آن را خرد می کند،و اگر زن و یا مرد، تنها کمی خود را به جای طرف مقابل می گذاردند،از رخدادشان جلوگیری میشد! به هر حال فیلم دیدنیه،مخصوصا که مختصر چاشنی طنزی نیز دارد ! و با همان زبان طنز به هر کدام از ما توصیه می کند که چطور یک زندگی خوب می تواند به راحتی ویران شود!!! به قول قدیمی ترها زندگی زناشویی بار شیشه است، باید خوب حفظش کرد تا نشکند!

مریم29 اردیبهشت

یک آموزش!

یک آموزشan Education – 2009     

 

فیلم روایتگر زندگی خانواده ای انگلیسی است،که با دخترشان زندگی می کنند،دختر خانواده دانش آموزی است سخت کوش که آرزوی ورود به دانشگاه Oxford  را در سر می پروراند. در روزی بارانی وقتی دختر از کلاس آموزش موسیقی بر می گردد،ناگهان با مردی روبرو می شود که با محبت و برای اینکه دختر در آن باران سیل آسا خیس نشود او را به منزل می رساندو با همین برخورد روال عادی زندگی این دخترک 17 ساله تغییر می کند.مرد با زیرکی تمام و با ابراز علاقه فراوان به دختر، محبت او را جلب کرده و با کسب اجازه از خانواده دختر او را برای تفریح به این سو و آن سو میبرد،و پدر دختر که انگلیسی سخت گیری است کم کم رام مرد شده و کار به آنجا میرسد که حتی اجازه می دهد دخترش با آن مرد سن و سال دار(40 ساله می نماید) به پاریس برود ! دختر کم کم غرق روابط جدید،مکان ها وهیجانات نو و محبت مرد می شود و قید درس و تحصیل و دانشگاه را زده و حتی در مقابل معلم و مدیر مدرسه نیز می ایستد و به آنها پاسخ می دهد که: من هر آنچه را که تحصیل برایم به ارمغان خواهد آورد،هم اکنون با حضور این مرد در زندگیم تجربه می کنم،پس چه نیاز به علم آموزی دارم؟؟؟!!! دختر کم کم از آن دانش آموز ساده مدرسه ای که آرزویی جز تحصیل در سر ندارد،به زنی کوچک بدل می شود که همه آن سادگی کودکانه را در مدرسه باقی می گذارد . پوشش،آرایش و حتی مدل مویش زنانه می شود،و چه خوش شانس است که بکارتش را حفظ می کند!!!! با خواستگاری مرد از او این دخترک 17 ساله با رضایت و شادمانی خانواده به نامزدی مرد در می آید،و چه سان ظاهر و درآمد و رفتار مرد سن دار، پدر سختگیر دخترک را راضی می کند ،گویی طلسم آن مرد علاوه بر دختر همه خانواده را نیز جادو کرده است، با ورود این مرد به زندگی دختر،دوست پسر 17 ساله او چون مهی در صبحگاه لندن از زندگیش محو می شود. در تمام طول فیلم تماشاچی منتظر است تا شاید دخترک دست از حماقتش بردارد،سرش به سنگ بخورد،و دوباره به سوی درس و مدرسه روان شود،تا آنجا که به ناگاه دخترک پی میبرد که مرد قصه ما،مردی متاهل است و آنجاست که سرش به سنگ می خورد، مغبون و پشیمان از خبطی که کرده  در پی بحثی تند، به پدرش می گوید: آن وقتی که من احمق شده بودم و داشتم مدرسه و تحصیلم را ترک می کردم، کجا بودید ؟ چرا آن موقع پدری نکردید ، نصیحتم نکردید؟؟!!!!! و پدر به راستی پاسخی ندارد بدهد ! آخر فیلم به خوشی تمام می شود،دخترک با 1 سال تاخیر مجدد امتحان میدهد ودر نهایت به آکسفورد میرسد!!! شاید کارگردان با این پایان خوش می خواهد به همه دخترکانی که گه گاه از این اشتباه ها مرتکب می شوند ، بگوید : پشیمانی همیشه هم بی سود نیست،گاهی سودش در آن است که دیگر خطا نخواهی کرد!!! در صحنه ای از فیلم که بسیار دوست دارم، دخترک پشیمان و شرمنده از خطایی که مرتکب شده به منزل معلمش میرود ،همان معلمی که بسیار تلاش کرد تا اورا از این اشتباه بازدارد،رو در روی او می ایستد و می گوید: من اشتباه کردم ، نمی فهمیدم دارم چکار میکنم،خواهش می کنم کمک کنید تا جبران کنم،و آن موقع است که در دل به خود می گویم: بله همه جای دنیا معلم های نازنینی هستند که دستت را می گیرند ،حتی بعد از اشتباهی به این بزرگی!!!!!

 

 

مریم1۹ اردیبهشت89

با سعدی

با شیخ اجل سعدی 

 

*هر چه به دل فرو آید،در دیده نکو نماید. 

 

*چون عاشق و معشوقی در میان آمد،مالک و مملوک برخاست. 

 

* نباید بستن اندر چیز و کس دل      که دل برداشتن کاریست مشکل 

 

*ز خود بهتری جوی و فرصت شمار    که با چون خودی گم کنی روزگار 

 

* طریق درویشان ذکر است و شکر و خدمت و طاعت و ایثار و قناعت و توحید و توکل و تسلیم و تحمل. هر که بدین صفتها که گفتم موصوفست به حقیقت درویشست و گر در قباست ! اما هرزه گردی بی نماز هواپرست هوس باز که روزها به شب آرد در بند شهوت و شبها روز کند در خواب غفلت و بخورد هر چه در میان آید و بگوید هر چه بر زبان آید رندست وگر در عباست !

 

 

مریم18 اردیبهشت