شعری از مرحوم نجدی

 

آفتاب را دوست دارم به خاطر پیراهنت روی طناب رخت 

باران را اگر که می بارد به چتر آبی تو 

و چون تو نماز می خوانی من خداپرست شده ام!!  

                                                                       

 

   مرحوم بیژن نجدی

بدون شرحی دیگر!

امبیولنس آژیرکشان راه خود را در بزرگراه باز می کند و ناگهان ماشین ها سعی می کنند خود را به پشت امبیولنس رسانده تا از فرصت طلایی و راه باز شده نهایت استفاده را ببرند ، باید ببینید این تقلا زدن زشت را در هنگام جلو زدن از همدیگر برای رسیدن به مسیر ویژه ! می خواهم بهتر برانم. 

 

آیا می دانید مقبره جلال آل احمد در مسجد فیروزآبادی و مقبره دهخدا در ابن بابویه شهر ری است؟ وظیفه مان است اگر می توانیم به زیارتشان رویم. می خواهم بروم زیارتشان.  

 

حلق کو نبود سزای آن شراب     آن بریده به به شمشیر و ضراب

دیده کو نبود ز وصلش در فره     آن چنان دیده سپید و کور به

گوش کان نبود سزای راز او         برکنش که نبود آن بر سر نکو

اندر آن دستی که نبود آن نصاب   آن شکسته به، به ساطور قصاب

آن چنان پایی که از رفتار او         جان نپیوندد به نرگس زار او

آن چنان پا در حدید اولیترست    کانچنان پا عاقبت درد سر است

                                                                 

                                                         مثنوی دفتر ششم

مریم23آبان88

عشق لرزه!

 

عشق لرزه-نوشته اریک امانوئل اشمیت-کارگردان: سهراب سلیمی-تئاتر شهر-تالار چهارسو-هر روز ساعت 18:15 بعدازظهر

  

پس از مدتها که از تئاتر و تماشای اون دور شده بودم،5 شنبه شب به تماشای تئاتر عشق لرزه رفتم،اما تنها نه ! اینبار با یه دوست !!! عشق لرزه روایتگر احساسات بشریه،احساساتی که به راحتی می تونه دستخوش تغییر بشه و به ناگاه طوفانی سهمگین در روابط بوجود بیاره و رابطه رو از شکل به ظاهر آروم و یکنواخت به دریایی پرتلاطم تبدیل کنه. ریشه این لرزه های احساسی به راحتی شناخته نمی شود،چرا که هر آنچه با آدمی و رفتارهایش سروکار دارد،بسیار پیچیده و غیرقابل پیش بینی است! اما می توان تا حدودی به بررسی دلایل این عشق لرزه ها و این تکانه ها پرداخت. غرور و خودبزرگ بینی،کینه و انتقام،حسادت و تعصب های بیجا، قطعا از عواملی است که در یک رابطه تکانه  هایی را ایجاد می کند،تکانه هایی که گاه آن چنان تخریبی بوجود می آورد،که دیگر هیچ گاه نمی توان آن را به صورت قبل ساخت!! و اگر کمی خردمند باشی، شاید درسی بگیری از این عشق لرزه ها و رابطه ات را بهتر بسازی ،محکمتر ،خاضعانه تر و در یک کلام خردمندانه تر،شاید آنگاه بتوان بهتر زندگی کرد،شاید آن وقت این لرزه ها و تکانه ها رابطه را تخریب نکند ،چرا که اینبار پای بست رابطه را بر عشقی بنا کرده ای که غرور را نمی شناسد،خود خواه نیست،عشقی که من گویه ها را کنار گذاشته است و می داند که منیت دشمن رابطه است،  و تواضع و همدلی پایه های عشق! البته عشق لرزه ها همیشه می آیند،درست همانند زمین لرزه! کافی است کمی خردمند باشی(چون روباه داستان شازده کوچولو) کافی است مغرور نباشی تا رابطه احساسی و عاطفی خود را با مهر بنا کنی و یارت را آنچنان دوست بداری که خودت را،شاید آن موقع عشق لرزه ها را پیش بینی کنید،شاید آن موقع با این تکانه ها و لرزه ها رابطه شما خراب نشود،و آن روز است که از این تواضع و همدلی و مهرورزی و از  این کشتن غرور بیجا در وجودتان، شادمان می شوید و سربلند به بنای عشقتان می نگرید،بنایی که به راحتی با این تکانه ها فرو نخواهد ریخت!!!!

                                                           مریم 16 آبان 88