مهرانه!

 

 

تقدیم به معلم کلاس اولم سرکار خانم قائمی به امید اینکه شاد باشد و سلامت و اگر زنده نیست،روحش شاد باشد.

صدایت گرم بود و نگاهت مهربان و چه سان لبخند می زدی

باگچ های سفید و سرخ بر تخته سیاه کلاس می نوشتی درسهامان

و ما کودکان دلتنگ از دوری مادر تو را  می نگریستیم و می آموختیم:

بابا- مامان-آب -آرد- نان - دارا...........

ما نوباوه گان دلتنگ از دوری مادر به آغوش تو پناه آورده بودیم

 و تو برای هر یک از ما  صبور مادری  بودی مهربان

و چه سان مهر می ورزیدی وقتی بغضمان می ترکید و گریه را سر می دادیم

صبورانه سرمشق می نوشتی در دفتر مشقهامان

انگشتهای کشیده ای داشتی،خوب به یاد دارم

مانتویی سورمه ای می پوشیدی با کفش های پاشنه دار

همان که ما آن را "تق تقی" نام می نهادیم

وچه رعنا در کلاس می خرامیدی و می گفتی:

از 1 تا 10 بنویسید ده بار از هر کدام

و ما از 1 تا 10 می نوشتیم ده بار

و چه ذوق می کردیم وقتی دفتر مشقمان را خط می زدی

و در دفترمان می نوشتی آفرین!

هزار آفرین که دیگر در دلمان غوغایی به پا می کرد

خوب به یاد دارم، مادربزرگم مانتویی قهوه ای برایم دوخته بود

مرا  در راهرو مدرسه با مانتوی جدید دیدی، زانو زدی تا هم قد من شوی

گفتی : مریم چه مانتوی قشنگی تنت کرده ای

و من خوشحال از اینکه مانتویم را پسندیده ای

خندیدم و تو لبخند زدی

چه زود به پایان رسید کلاس اول! دیگر  بزرگ شده ام

حالا مثل شما کفش پاشنه بلند می پوشم

حالا دلم می خواهد دستتان را ببوسم

حالا دلم می خواهد پشت نیمکت بنشینم

صدای مبصر کلاس در گوشم است:بر پا

حالا دلم می خواهد مثل آن روزها فریاد بزنم:

در باز شد و گل اومد، سوسن و سنبل اومد، خانم قائمی خوش اومد.

مریم31 شهریور 88

توپ شبانه

توپ شبانه-جعفر مدرس صادقی-نشر مرکز-1388

"ما اصلا قصه گو های خوبی نیستیم.ما منظورم مردهاست،شنونده های خوبی هستیم،اما قصه گوهای خوبی نیستیم."

توپ شبانه ،کتابی که منو تا نیمه های شب بیدار نگه داشت،در نهایت نتونست منو راضی به رختخواب بفرسته ! داستان کتاب درباره یک زنه ،زنی که پس از ازدواج،  به همراه همسرش از ایران مهاجرت می کنه ،و در دیار غربت رابطش با همسرش کمرنگ و با دو مرد دیگر وارد رابطه میشه ! جسارت نویسنده عالیه، به خصوص نشون دادن این موضوع که زن شروع به رابطه جنسی با هر دو مرد میکنه ! رابطه ای که ظاهرا عشق و احساسی آنچنانی پشتش نیست،و شاید بتوان ورود زن به دنیای این مردان و برقراری رابطه جنسی با اونها رو حاصل تنهایی،افسردگی و ناامیدی مقطعی اون زن دونست،و اینکه زنان نیز بر خلاف ادعاهایشان می توانند بی عشق وارد رابطه جنسی شوند!! اگر کتاب را باز و خواندنش را شروع کنید،بی شک جذبتان می کند،اما در نهایت داستان انقدر سردستی تمام می شود که به خود می گویید : مگر نویسنده عجله ای برای تمام کردن قصه داشته است؟؟! در پی باردار شدن زنی که به آغوش دو مرد دیگر پناه برده، هر دو مرد از او دوری کرده و او نیز به راحتی به آغوش شوهرش باز می گردد! شوهر نیز ناگهان سر به راه شده و قصه به خوبی و خوشی تمام می شود!!!!  قصه به گونه ای به پایان می رسد، که انتظارش را ندارید، از نویسنده انتظار می رود بهتر و بیشتر  به کنکاش زن و روابطش بپردازد  !! شاید دوری آن دو مرد از زن  را بتوان به خاطر ترس از مسئولیت بچه، باور پذیر تلقی کرد، ولی بازگشت بی دغدغه زن به آغوش شوهرش را نمی توان به راحتی باور کرد ! نویسنده می توانست انتهای داستان را واقع گرایانه تر و با ذکاوت بیشتری بنگارد ! همان گونه که ذهنمان را درگیر این مسئله می کند که بچه ، بچه کدامین مرد است؟؟!!!

مریم30 شهریور 88

تلگرافی!

1- این روزها دل و دماغ نوشتن ندارم،دستم به قلم نمی رود!

2- روزهای آخر تابستان است،بادهای پاییزی شروع به وزیدن کرده اند.

3- بادهای پاییزی را دوست دارم،دلم می خواهد ساعتها  در هوای پاییزی قدم بزنم در حالی که صدای خش خش برگ ها را زیر پایم می شنوم و آفتاب بی رمق تنم را گرم می کند.

4- این روزها کمند کسان یا چیزهایی که مرا خوشحال می کنند.

5- دلم لیوانی چای می خواهد با قطعه ای کیک شکلاتی،چایش باید غلیظ باشد و درصد شکلات کیک بالا!

6- ضرب المثلی سوئدی می گوید:

a life without love is like a year without summer!

7- مشغول خواندن کتابی هستم  که مرا بعد از مدتها تا ساعاتی پس از نیمه شب بیدار نگه داشت، نامش هست: توپ شبانه اثر جعفر مدرس صادقی!خواندنش تمام شود درباره اش خواهم نوشت!

مریم22 شهریور88