خونه نشینی
یه بنده خدا چند وقت پیش ، دست منو گرفتو برد پارک چیتگر(پارک جنگلی). خیلی وقت بود نرفته بودم اونجا ، به طوری که به سختی تونستم جایی رو که وقتی بچه بودم با خوانوادم هر هفته می رفتیم اونجا پیدا کنم و ... سرانجام پیداش کردیم ! جایی رو که خیلی از جمعه های کودکیم رو توش سپری کرده بودم، نمیدونید چقدر خوشحال شدم .یادم میاد هر هفته با یکی از فامیلها می رفتیم پارک جنگلی! بزرگترا هندونه مینداختن تو آب، گاز پیک نیکی روشن میشد ، چایی دم میکشید، تاب ها بسته میشد به درختا و ما شروع می کردیم به بازی! یه چاه آب نزدیکمون بود،می رفتیم کنارش و شیطونی شروع میشد ! آب بازی ،خاک بازی ، گل بازی و کتک کاری ! وه چه زود گذشت کودکیمون !! ولی نمیدونم از کی و چرا ، این پیک نیک رفتنا ٬ شب نشینیا و مسافرتا کم شد و ما خونه نشین شدیم ،نمیدونم ! !
مریم آذر87
یادش بخیر ...
منم از چیتگر خیلی خاطره دادم ... مخصوصا از آتیش روشن کردناش ! ... که همیشه هم دود می کرد و باد هم صاف می بردتش سمت خانواده (که می خواستن از هوای آزاد استفاده کنن!) و ادامه ماجرا هم که خودت بهتر می دونی !!!