۱۹۸۴

 

1984 جورج اورول-ترجمه صالح حسینی-انتشارات نیلوفر

ناظر کبیر(big brother) تو را مینگرد!

کتابی بی نظیر،شاهکاری سیاسی از جورج اورول فقید!کتاب شما را با تقسیم بندی های سیاسی و اهداف قدرتمندان در دنیا آشنا می کند،آن هم در قالب قصه ای بسیار سیاه و سرد!! قصه مردی که در میانه خفقان روزگار می گذراند،و گاه خاطره ها او را به روزهای دور میبرند،اما گذشته ای وجود ندارد،همه چیز توسط حزب پاکسازی می شود،اما مرد میداند که زندگی نمی تواند فقط همین باشد.........

ناظر کبیر تو را می نگرد! پندار،گفتار و کردار تو زیر ذره بین است،دوربین ها در درون خانه تو را می پایند،مبادا خطا کنی،پلیس اندیشه آشکار و پنهان جاسوسیت را می کند،مردم چیزی از آن خود ندارند،فقر بیداد می کند،تنها اعضای مرکزی حزب در رفاه به سر میبرند،ارتباط با دنیا قطع است،مردم در فقر نگه داشته می شوند ،چرا که ثروت ، سواد می آورد و مردم باسواد می اندیشند و درمیابند که اقلیت حاکم، لیاقت ندارد. آنگاه قیام کرده و قصد عزل حاکمان را می نمایند .شکنجه در زندان های مخوف بیداد میکند،آنقدر شکنجه می شوی تا عقیده ات را عوض کنی و به عقیده جدید باور داشته باشی.در این میانه مرد می داند که انجمنی وجود دارد که ضد ناظرکبیر فعالیت می کند و.......................

بخوانید این شاهکار را در این روزگار بی مروت ..................خواندنش غنیمت است.

مریم14 مهر88

حدیث نفس!

*"حسن کامشاد" زندگینامه خویش را تا انقلاب سال 1357 در کتابی تحت نام "حدیث نفس" نگاشته، وی بسیار ساده و روان و نیز بدون سانسور! ریز و درشت حوادث زندگیش را منتشر کرده،حوادثی که شاید اگر من یا شما جای او بودیم،از ترس قضاوتهای مردم آنرا نمی نگاشتیم. بی شک خواندن زندگینامه شیرین است، خواندنش را از دست ندهید،چرا که علاوه بر آشنایی با اوضاع سیاسی و اجتماعی آنروزها ، لبخند و گاه خنده ای نیز  بر لبان شما جاری می گردد. 

 

*مشغول خواندن کتاب 1984-جورج اورول هستم،کتاب شاهکاره و به گونه ای به شرایط امروز ایران نزدیک!!!!خواندنش تمام شود درباره اش می نویسم. 

 

*" مرزهایی که زندگی را از مرگ جدا می کنند،مبهم و سایه وارند.چه کسی می تواند بگویدکجا یکی پایان می یابد و دیگری آغاز می شود."    ادگار الن پو

 

مریم12 مهر88

دختری با کفشهای کتانی

 

 دختری با کفشهای کتانی!

 برای خرید کفش کتونی به یکی از نمایندگی های  adidas در تهران رفته بودم. برعکس فروشنده های محصولات ایرانی که بسیار زود از دست مشتری خسته میشن و صبرو حوصله نمایش اجناس رو ندارن ! ، برخورد فروشنده ها  در  adidas عالی بود! یکی از فروشنده های این نمایندگی که پسرک کم سن و سالی هم بود، کفش کتونی رو برام آورد، دولا شد، کنار من نشست و شروع کرد به باز کردن بند کفش و بعد کمک کردن به من برای اینکه کفشو پام کنم!!!!در حالی که من روی چیزی شبیه کاناپه نشسته بودم  و از اینکه پسر فروشنده در مقابل من بر روی زمین زانو زده ،احساس ناراحتی و شرمساری می کردم ، پسر فروشنده با احترامی وصف ناشدنی! با من برخورد می کرد،چیزی نمانده بود که پای مرا  بلند کرده و با مهربانی آنرا به داخل کفش بگذارد!!! فروشنده چندین بار ،چندین جفت کتونی را برای من آورد و هر بار با احترام بیشتری با من برخورد کرد. در نهایت کتونی دلخواهم رو خریدم و با رضایت فروشگاه را ترک کردم. با یقین بسیار می توان گفت که فروشنده های نمایندگی  adidas آموزش دیده اند،آموزش احترام به مشتری،آموزش مشتری مداری،مفهومی که در میان فروشنده های ایرانی چندان اعتباری ندارد! فروشندگان محصولات  adidasنیز ایرانی بودند،اما ایرانیانی که طرز برخورد با مشتری را آموخته بودند . به راستی که با این همه احترام ،آدمی خیال می کند کسی است برای خودش!!!!! بس که بی حرمتی دیده ایم در این زمانه !

مریم6 مهر88