-
از دست ندید!
یکشنبه 13 اردیبهشتماه سال 1388 11:21
دکتر صادق زیبا کلام استاد دانشگاه تهران کتابی در باره یکی از دانشجویانش نوشته که بسی خواندنی است.عنوان کتاب هست : "آذری غریب" خوندنش رو از دست ندید!! " آه باران" عنوان جدیدترین کار استاد آواز ایران، شجریان هست،مجموعه شنیدنی ایه از دست ندید! مامان بزرگم تعریف می کنه بچه که بوده یه آقایی معروف به...
-
آموزشیار نامه!
پنجشنبه 10 اردیبهشتماه سال 1388 15:20
این شعر را (البته اگر بتوان نام شعر را بر آن نهاد)در سال79 برای عزیزترین استادم دکتر م.ع.ح سرودم.12 اردیبهشت روز ارج نهادن به مقام معلم یا بهتر است بگویم آموزشیار، بهانه ای شد برای نشر این شعر! دانش پژوه خوش فکر ای عاشق پژوهش ای دوستدار دانش ای مرد آفرینش بیمت ز بد نباشد ترست ز ره نباشد روشن روش تو هستی آن پر ز عشق تو...
-
سر و سر عاشقانه!
جمعه 4 اردیبهشتماه سال 1388 11:12
*در جایی خوندم که در حین پیاده روی لبخند بزنید.دارم تلاش میکنم که در حین پیاده روی لبخند بزنم،ولی در دیاری که عادت به لبخند زدن وجود نداره، اگه من لبخند به لب داشته باشم،ممکنه بعضی آقایون فکرایی کنند!(مثلا میگن یا دختره دیوونس!یا داره بهمون خط(نخ) میده!) البته میدونم نباید از لبخند زدن هم ترسید!! بلکه باید ترس رو کنار...
-
خواب پشه بندی!
دوشنبه 31 فروردینماه سال 1388 14:51
گاهی فکر می کنم بهترینی وجود نداره،همه چیز نسبی است . چه سخته در این دنیای نسبی زندگی کردن،چه سخته ارتباط برقرار کردن و فهمیدن همدیگر ! به همراه خواهرزاده 9 ساله ام رفته بودیم سینما.منتظر بودیم درب سالن باز بشه تا بریم داخل سالن سینما . به خواهرزادم گفتم: "خوشگل خاله می خوای برم برات چس فیل (دانه های ذرت بو داده...
-
تجاوز!
شنبه 29 فروردینماه سال 1388 15:51
وقتی به راحتی آب خوردن به حریم آدمی تجاوز میشود! صبح ها که به محل کارم میرم، ماشینمو در خیابون خلوتی پارک میکنم،هیچ گاه هم ماشینو جلوی درب حیاط خونه مردم نمیذارم. هر روز که ماشینو پارک میکنم ،مردی رو میبینم که همزمان با پارک کردن ماشین من ،ماشینشو از پارکینگ خونش در میاره و منتظر بچش میشه تا سوارش کنه و ببردش...
-
باز هم بدون شرح!؟
چهارشنبه 26 فروردینماه سال 1388 10:00
* نوجوون که بودم،وقتی عصبانی میشدم ،وقتی با مامان و بابا اختلاف نظر پیدا میکردم،درب رو به تخته میزدم،گاهی هم جیغ میزدم!ولی الان که مثلا خانمی شده ام!وقتی عصبانی میشم ،وقتی اختلاف نظر دارم و وقتی از بعضی کارهاشون ناراحت میشم.دیگه نمیتونم درب و تخته رو بهم بزنم!میرم تو اتاقم ،حرص میخورم،یه فیلم عاشقانه نگاه میکنم !! و...
-
بدون شرح!!
یکشنبه 23 فروردینماه سال 1388 14:48
*میشه لطفا برید گل میخک مینیاتوری بخرید و ببوییدش ! انقدر بوی دوست داشتنی ای داره! ترکیبی از بوی بهار، بوی گل فروشی و بوی گلهای صحرایی! *یکی از کتابهای مورد علاقه من کتاب "کیمیاگر اثر پائولو کوئلیو" است ،یکی از خواننده های مورد علاقم هم "محسن نامجو" است.حالا نکته جالب اینه که محسن نامجو کتاب...
-
بیکاری!
چهارشنبه 19 فروردینماه سال 1388 13:20
برای عمو زاده عزیزم،همو که بیکاری و خانه نشینی سخت او را رنجور و ضعیف کرده است ! دیروز که آنطور غمین و رنجور آمدی خانه مان ،تعجب کردم!به خودم گفتم :چرا انقدر لاغر شده است؟نشستی و برایم گفتی درد دلت را و چه اشکی میریختی وقتی از بیکاری میگفتی و اینکه 6 ماه است از این شرکت به آن شرکت میروی ولی هیچ نمی یابی،گفتی خانه...
-
بلدی اینترنتو قاتق کنی؟!
شنبه 15 فروردینماه سال 1388 14:18
* من اصطلاح " قاتق کردن" رو از مامان و مامان بزرگم شنیده بودم.مثلا میگفتن: غذاتونو قاتق کنید تا سیر شید !!! در لغت نامه دهخدا هم این اصطلاح اومده."قاتق کردن:در تداول عوام نان خورش را کم کم با نان خوردن تا به همه نان برسد." حالا چرا یاد قاتق کردن افتادم؟ الان براتون توضیح میدم ، ما در محل کارمون...
-
تصمیم بزرگ!
جمعه 14 فروردینماه سال 1388 00:01
دیشب برای جوجه قناریهامون اتفاقی افتاد که من بدون اغراق 1 ساعت براشون مثل ابر بهار گریه کردم.آخه جوجه ها یکیشون اومده بود رو نی ،بابا رفت کمکش کنه که برگرده تو جاش، ولی بقیه جوجه ها هم ترسیدن و پریدن بیرون! در حالی که جیک جیک میکردن و بال بال میزدن، دلم براشون کباب شد ،میترسیدم پاشون یا پرشون شکسته باشه ! انقدر حرص...
-
دالی فسقلی!
یکشنبه 9 فروردینماه سال 1388 10:01
کتابهایم کو؟ به بهانه نزدیک شدن روز جهانی کتاب کودک (دوم ایپریل) آری کودکیم را به یاد دارم، با کتاب گره خورده است،گرهی که امیدوارم کور باشد و هیچگاه باز نشود!! پدرم در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان کار میکرد و چه بسیار روزهایی که مرا به کانون میبرد و من در کتابخانه جولان میدادم و کتاب میخواندم. هر کتابی که در...
-
فوق العاده فوق العاده!
شنبه 8 فروردینماه سال 1388 10:46
سلام. فیلم شک Doubt با بازی فوق العاده مریل ستریپ Meryl Streep رو حتما ببینید.خیلی عالی نشون میده که چطور یه شک تو دل آدم جوونه میزنه و رشد میکنه به همون سمتی که دلت میخواد هدایتش کنی،یعنی گاهی شواهد اونقدر نیست که شک به یقین تبدیل بشه ولی تو اگه بخوای شواهد رو طوری میبینی که شکت رو تبدیل به یقین میکنی! بازی مریل...
-
نقاب!
دوشنبه 3 فروردینماه سال 1388 22:01
نمیدونم چرا باید نقاب بزنیم؟چرا باید دروغ بگیم ؟چرا نباید خودمون باشیم؟به عنوان مثال تو فرهنگ مامان باباهای ما، خیلی جا نیفتاده که دختر با یه آقای محترم دوست بشه یا بهتره بگم ارتباط برقرار کنه ، عاشق بشه!!؟(خدا نکنه!!!)باهاش بره بیرون؟ بره خرید؟ نه اصلا !!!خیلی ازپدر مادرا نمیتونن بپذیرن که دخترشون بزرگ شده ،نمیخوان...
-
خودگشودگی!
چهارشنبه 28 اسفندماه سال 1387 10:31
من نمیدونم آیا فرزندان ما هم لحظاتی در کودکیشون خواهد بود، که وقتی بزرگ شدند با حسرت و احترام ازش یاد کنند؟برای من که این لحظات زیاد بوده،چیزی که ازش به عنوان یه جور دلتنگی یا غربت یاد میکنن( nostalgia ) یکی از این دلتنگی ها ،دلتنگی برای لحاف دوزه!پیرمردی که میومد تو حیاط خونه ها و برای مردم پنبه میزد و لحاف...
-
آخرین بار کی برای مادرت سوزن نخ کردی!؟
دوشنبه 26 اسفندماه سال 1387 20:02
آخرین بار کی برای مادرت سوزن نخ کردی؟؟؟ چرخ خیاطی گوشه اتاقه ،مامان پشتش نشسته و داره برای متکاها ملحفه میدوزه،صدای مامانمو میشنوم که میگه:" مریم پاشو یه دقه(یک دقیقه) بیا" میدونم نخ از سوزن در اومده و مامان نتونسته سوزنو نخ کنه،میرم پیشش، بی حوصله میگه: "این چرخه نمیدونم چشه؟همش نخ پاره میکنه،این...
-
کارت تبریک!
شنبه 24 اسفندماه سال 1387 19:12
میخوام از یه ترس بگم ، بله ترس ! میخوام داستان کارت تبریکیو بگم که هیچگاه به دست کسی که باید برسه نمیرسه!!! برای تبریک سال نو برای یه آقای محترم کارت تبریکیو انتخاب کردم و یه متن طولانی داخلش نوشتم ، کارت جالبی بود ! نوشته من گویای تبریک عید بود، اما تصویر روی کارت طرح یه قلب سبز بود با سایه این قلب بر روی دیوار !100...
-
بهارانه!
پنجشنبه 22 اسفندماه سال 1387 21:35
فصل جدید سریال مورد علاقه من (Gray’s Anatomy) شروع شده ! چهارشنبه ها ساعت 11:30 شب از m.b.c 4 . دیشب وقتی ) جورج اومالی) اومد دم در خونه ) ایزی ( و سرانجام بعد از چند وقتی دوری بهش گفت I love u too: من دیوانه شدم!!!! یکی از دوستانم رفته بود نمایشگاه cebit . میگفت:" از بس اونجا خانم خوشگل بود،نمی دونستیم تکنولوژی...
-
مرد من نبود!
یکشنبه 18 اسفندماه سال 1387 13:36
دوباره یه آقایی که می خواست ازدواج کنه بهم معرفی شد ! قرار شد همو ببینیم ! آراسته رفتم سر قرار !!!! گفته بود با یه ماشین نقره ای میاد ! دیدمش، ایستاده بود کنار ماشین نقره ای، اما نخواستم باور کنم که همین مرده،خواستم از کنار ماشین رد بشم که گفت: "خانم ...." گفتم:" بله" و سوار شدم!! همون اول که دیدمش...
-
ژنتیک!
شنبه 17 اسفندماه سال 1387 13:32
عین مامانش می مونه!! چند روز پیش داشتم برای بچه داداشم خاطره می گفتم!می خواستم سرشو گرم کنم تا بهونه مامانشو نگیره !!! اسمش عسله !4 سالشه ! براش می گفتم :"آره عسل جان ما بچه بودیم ، نازی(خواهر بزرگ من)مارو میبرد نمایشگاه کتاب، برامون کتاب میخرید" عسل گفت:"آره منم اونجا بودم کفشامو پام کرده بودم با شما...
-
توهم چاقی!
چهارشنبه 14 اسفندماه سال 1387 10:47
وقتی همه می خواهند همانند مانکن ها لاغرشوند!!! تب لاغری به طور وحشتناکی جامعه زنان ایرانی را فراگرفته است. همه زنان دلشان می خواهد لاغرشوند !!! توهم چاقی در میان دختران غوغا می کند و نمی دانید از چه راه های ناصحیح و غیر علمی ای ، هر ترفندی را برای لاغری به کار میبرند.از خوردن قرص های چربی سوز تا رژیم های وحشتناکی که...
-
مهمان ناخوانده
دوشنبه 12 اسفندماه سال 1387 14:22
سلام. می خوام درباره یه نمایشنامه فوق العاده براتون بنویسم،این نمایشنامه عنوانش هست:"مهمان ناخوانده" و توسط "اریک امانوئل اشمیت" نوشته و " تینوش نظم جو" اونو ترجمه و"نشر نی 1387" چاپش کرده.بعضی وقتها کتابهایی رو میخونیم که در حین خوندنش لذتی وصف ناشدنی نصیبمون میشه، حس و حالی که...
-
من گاهی دروغ می گویم!من گاهی خودپسند می شوم!
یکشنبه 11 اسفندماه سال 1387 15:26
تا حالا برای رسیدن به اهدافتون دروغ گفتید؟جواب من بله است !! دیروز داخل یه تاکسی که به "ون" معروفه نشسته بودم ، تاکسی پر بود از آدم و هوای سنگینی در اونجا حکمفرما بود. پنجره رو باز کردم تا بتونم هوای تازه رو استنشاق کنم،در این میون متوجه شدم که بعضی از آقایون چپ چپ نگام میکنن و منظورشون اینه که شیشه رو بدم...
-
پول سیاه!
شنبه 10 اسفندماه سال 1387 15:27
بعضی مسائل انقدر دردناکه که نمیشه به راحتی از کنارشون گذشت.حدود 5-6 ماه پیش یکی از همکارانمون از نارسایی قلبی فوت کرد،مرد جوونی بود با یه پسربچه6 ساله و یه زن خانه دار بیمار سرطانی!! امروز زنش به همراه پسرش اومده بودن شرکت برای اعتراض! با حدود18 سال سابقه کار حقوق نهایی همکار مرحوم ما که از کارمندان رسمی وزارت.......
-
اصفهان!
جمعه 9 اسفندماه سال 1387 00:34
نوشتن درباره اصفهان کار سختیه، چرا که اصفهان شهر بزرگیه ومطمئنم هر کسی که وارد این شهر میشه، سر تعظیم فرود میاره در برابر این همه شکوه و تحسین میکنم معمارانی رو که با تمام اندیشه و احساس ، رفتار هنرمندانه ای رو رقم زدن و این عظمت رو خلق کردن،و باز هم تحسین میکنم شاه عباس صفوی رو که این سان به هنر ارج نهاد و شاهکارهایی...
-
انار دل!
دوشنبه 5 اسفندماه سال 1387 09:42
دل من مثل دونه های انار میمونه، ترد و تازه،باید خیلی مراقبش باشم چرا که با یک فشار کوچولو له میشه!!!!! وقتی عصبانی میشم به مامانم میگم مامان خانم به بابا هم میگم بابا آقا !!!! دلم میخواد بابابزرگ داشتم !! آخه هردوی بابابزرگام قبل از به دنیا اومدن من به اون دنیا رفتن ! دلم میخواست زنده بودن تا من میتونستم برم خونشون!...
-
بدون شرح؟!
شنبه 3 اسفندماه سال 1387 11:16
ما به مامان مامانمون میگیم عزیز. شب جمعه حدود ساعت 7 شب ، مامانم رفته بوده خونه عزیز! مامان میگه:" رفتم دیدم عزیز یه سینی گذاشته ،توش نون و پنیر و استکان چای!!! " عزیز گفته:" وا نمیدونم چرا امروز صبح هوا روشن نمیشه!!!رفتم تو بالکن میبینم همه چراغها روشنه !!!! مردم صبح جمعه ای کله سحر پاشدن چیکار!!! تو...
-
خانم جلسه ای!
سهشنبه 29 بهمنماه سال 1387 19:52
وقتی خانم جلسه ای هم مردم را میچاپد!!! خدا رحمت کنه زن عموم رو،پارسال همین موقع ها بود که از دیار فانی به دیار باقی رفت!هفته پیش مراسم سالش بود،به همین مناسبت مجلس زنانه ای فراهم شده بودبرای ختم سوره انعام و خواندن زیارت عاشورا.برای این منظور هم ازیک خانم جلسه ای (خانم هایی که در مراسم زنانه روضه ، دعا و... می خوانند)...
-
بدون شرح!!؟
شنبه 26 بهمنماه سال 1387 09:52
مشهدی قناری که خاطرتون هست!پس از چند وقت بابا اونو با یه قناری ماده جفت کرد تا به قول خودش ازشون جوجه بکشه !!! الان قناری ماده 3 تا تخم گذاشته و روی تخماش خوابیده!! نکته جالب اینه که قناری نر مدام غذا میذاره دهن قناریی که رو تخم خوابیده !! نمی دونید چه محبتی به قناریی که می خواد مامان بشه می کنه، شدت محبتش به حدیه که...
-
خواب و بیداری!
چهارشنبه 23 بهمنماه سال 1387 15:03
شبه و برای خوابیدن به رختخواب رفته ام، صدای تیک تیک ساعت اولین صداییه که آزارم میده!صدای کار کردن فریزر(منجمد کننده)از اتاق کناری و آوای موسیقی عجیب غریبی از خونه همسایه آرامشو ازم سلب کرده ! از خیابون هم صدای ماشین و موتور میاد، هر از چندگاهی هم صدای بلندشدن هواپیما از باند فرودگاه مهرآباد !!! در حالی که با این...
-
بیکاری؟!
دوشنبه 21 بهمنماه سال 1387 11:09
رادیو مدام آهنگ های انقلابی پخش می کند.30سال از انقلاب گذشته.آمار بیکاری بالاست. آینده شغلی ؟!؟ نمی دانم. شرکت ما در حال جذب نیروی انسانی برای یکی از واحدها است.جوانان جویای کار با دلشوره ، اضطراب و امید برای مصاحبه آمده اند.امروز یکیشان را در راهرو دیدم ،در حالی که با حسرت به من نگاه می کرد.حتما پیش خود فکر می...