خودگشودگی!

من نمیدونم آیا فرزندان ما هم لحظاتی در کودکیشون خواهد بود، که وقتی بزرگ شدند با حسرت و احترام ازش یاد کنند؟برای من که این لحظات زیاد بوده،چیزی که ازش به عنوان یه جور دلتنگی یا غربت یاد میکنن(nostalgia) یکی از این دلتنگی ها ،دلتنگی برای لحاف دوزه!پیرمردی که میومد تو حیاط خونه ها و برای مردم پنبه میزد و لحاف میدوخت،دلم برای صداش تنگ شده ! وقتی تو کوچه داد میزد و چیزی شبیه این میگفت:" پاره لحاف دوزیه!!! "دلم برای وقتی تنگ شده که با مهارت تمام پنبه میزد و من با دقت تمام به خرده های پنبه تو هوا نگاه میکردم و از صدای پنبه زدنش حظ وافر میبردم!  

 

آدمها تو زندگیشون همزمان نقشهای متفاوتی رو بازی میکنند . دیشب به نقشهای متفاوت مامانم فکر میکردم،وه چقدر نقش: مادر،همسر،فرزند،مادربزرگ،عمه،خاله،زندایی،زن عمو،دوست و........... هر کدوم از این نقشها ،کلی وظیفه گردن مامان انداخته،که باید به خوبی از پسش بربیاد!  

 

گاهی دلتنگ میشم و هیچ کسی نیست تا دلتنگیمو باهاش قسمت کنم ،چقدر یه آدم  میتونه تنها باشه ! و چه سان با این همه دوست و وسایل اتباطی باز هم تنها هستیم!؟ به قول مولانا:

هرکسی از ظن خود شد یار من               از درون من نجست اسرار من  

 

خودگشودگی احساسیه که چند وقتیه دارم تجربه می کنم،میدونید چقدر من خودم رو کاویده ام؟نوشتنهای متوالی باعث شده،هم خودم خودم رو بیشتر بشناسم  و هم دیگران بتونن پی به ریزترین و پنهان ترین زوایای وجود من ببرن،نمیدونم تا کی این خودگشودگی ادامه داره ولی دریچه هنوز بازه ! و این سیالی ادامه داره!  

 

عیدتون مبارک! شاد باشیدو سرافراز!

نظرات 6 + ارسال نظر
iliya چهارشنبه 28 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 10:57 ق.ظ http://didareashena.blogsky.com

سلام
وبلاگ جالب والبته خاصی دارید
این دنیای مجازی مکانی شده برا گفتن حرفایی که نمیشه با هر کسی زد قبل از دیدن وبلاگ شما وبلاگی رو میخوندم که با خدا دردودل میکرد برام خیلی قشنگه که اینجا هم میشه ...
درمورد مطلب کارت پستالتون یه چیزی بگوم که شاید تو زندگیت بدردت بخوره من خودم چنین اعتقادی دارم همیشه تو زندگی تو خواستن ها تو آزمونها خودتو برای جواب منفی آماده کن که اگه شنیدی زیاد داغونت نکنه بعضی نه شنیدن برام ادم خیره ولی خودش نمیدونه
سال خوب داشته باشی

سلام ممنون از لطفتون :)

حامد چهارشنبه 28 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 06:58 ب.ظ

فقط می‌تونم بگم " wow ".

:)

یک بنده ی خدا جمعه 30 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 09:38 ب.ظ

سلام مریم جان ... عید شما هم مبارک ... امیدوارم امسال یکی از بهترین سال های زندگیت باشد :)

مینو شنبه 1 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 12:57 ب.ظ http://mlbhtb.blogfa.com

سلام مریم عزیزم. امیدوارم سالی پر از رحمتهای خدا را پیش رو داشته باشی.
در مورد مامانت که من به خوبی می دونم تمام نقشهاش را به خوبی انجام میده به طور مثال برای ما که زن عموی فوق العاده
ای است و برای ما زحمتهای بسیاری را کشیده فراتر از یک زن عمو.از صمیم قلبم از خدای مهربان می خواهم که همیشه سلامت باشه و سایه ی پر از مهرش همیشه بالای سرتان باشد.

سلام عزیزم ممنون از لطفت به من و مامانم.

هیچکس دوشنبه 3 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 10:12 ب.ظ http://freecity.blogsky.com

سلام خیلی اتفاقی اومدم تو وبلاگت
(تو لیست وبلاگ هاب به روز شده بودی :دی )

فقط خواستم بگم می تونی رو من به عنوان اون آقاهه حساب کنی! :دی

وبلاگت جالبه! موفق باشی!

سلام :)))

نیلوفر سه‌شنبه 4 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 02:20 ق.ظ http://nilouyee.blogfa.com/

منم برات دعا می کنم زودتر پیداش کنی عزیزم D:

ممنون :)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد