بوی خوش خانه ها!

چو مشک از ناف عزلت بو گرفتم              به تنهایی چو عنقا خو گرفتم 

 

آیا می دونید خونه ها بو دارند؟ هر خونه ای هویتی داره ، هویتی که مستقل از هر خونه دیگری است. این هویت به هر خونه ای بو میده . بویی که فقط متعلق به همون خونه است و شما هیچ جای دیگر دنیا نمی تونید اون بو رو پیدا کنید. به نظر من این بو ترکیبی است از آدمهای خونه ، افکار و اعمال آدمها، سبک معماری خانه، وسایل و ..... به بیانی دیگر این  بو نشانی است از روح جمعی حاکم بر اون خونه ! خونه مادربزرگ بویی داشت کاملا مستقل از بوی خونه دایی و یا خاله.خونه هر کسی بویی داشت خاص، بویی که در خونه هیچ کس دیگری تکرار نمی شد. نکته جالب اینه که ما آدمها بوی خونه خودمون رو درک نمی کنیم ، چرا که مشاممون از اون بو پر هست ، ولی با ورود به خونه آدمی دیگر بویی به مشاممون می خوره، که کم کم و در پی رفت و آمد به اون خونه، ما قادر به تشخیص اون بو هستیم، در زمان های گذشته دریافت این بو در خانه ها برای من راحت تر بود،چرا که فکر می کنم با ورود فن آوری های گونه گون به منازل و امواجی که این وسایل از خودشون ساطع می کنند، این بو از خونه ها رخت بربسته ،در دوران نوجوونی که مشامم قوی بود و هنوز این همه وسایل الکترونیکی وارد خونه ها نشده بود، به دوستانم می گفتم : اگر چشمان منو ببندید و  منو به خونه ای ببرید که قبلا در اونجا بوده ا م،من از روی بوی اون خونه می تونم تشخیص بدم در کجا هستم !!! راستی خونه شما چه بویی میده؟آیا شما هم با من موافقید یا تا به حال به این امر توجه نکرده اید؟! به امید اینکه خونه همه تون به مانند یاسمن ، سمن بو  باشه!

                                                                                             مریم

پیرمردی با کلاه شاپو!

وای نمی دونید چقدر هیجان زده ام ! آخه یه اتفاق جالب برام افتاد،صبح ها که پیاده روی می کنم همیشه پیرمردی رو می بینم که یه کت و شلوار کرم رنگ مندرس پوشیده و یه کلاه شاپو رو سرشه ،همیشه میبینمش، از مقابل هم رد میشیم، خیلی پیره، با لبخندی رو لب. نزدیک 2 ماهه می بینمش! این روز های آخری به خودم می گفتم: بهش سلام کنم . نمی دونم روم نمیشد یا .... نمی دونم به هر حال از کنار هم رد می شدیم.تا اینکه امروز دوباره دیدمش، از دور داشت به سمت من میومد. به من رسید، ایستاد!!! گفت:" ببخشید حاج خانم" گفتم: "  بله "  گفت : " من 30 ساله دارم پیاده روی می کنم ،از اینجا تا تجریش رو پیاده میرم،من باغبونم ، ذوق می کنم تو جوون هم پیاده روی می کنی،  سر نمازم برات دعا کردم." من ازش تشکر کردم و با لبخند از هم خداحافظی کردیم.خوشحالم چرا که پیرمرد برام دعا می کنه،خوشحالم چرا که با هم حرف زدیم.من هیجان زده ام و منتظر تا فردا صبح که دوباره ببینمش و بهش سلام کنم!!!

 

حاج خانم مریم 28  اردیبهشت

شعرهای کودکی

همه ما ، از زمان کودکیمون شعرهایی رو درخاطر داریم ، شعرهایی که بخشی از خاطرات دوران کودکیمون رو شکل داده اند ، من بعضی از شعرهایی رو که در خاطرم مونده براتون می نویسم ، به امید اینکه لبخندی که با یادآوری این شعرها  بر لبان من قرار گرفت، بر لبان شما نیز قرار گیرد:  

 

 * ای زنبور طلایی  نیش میزنی بلایی

زمستونا می خوابی  خواب بهار میبینی

پاشو پاشو بهاره   بهار اومد دوباره

برو صحرا برامون  عسل بیار دوباره 

 

*دویدم و دویدم   سر کوهی رسیدم

دو تا خاتونو دیدم        یکیش به من آب داد   یکیش به من نون داد

نونو خودم خوردم        آبو دادم به زمین

زمین به من علف داد    علفو دادم به بزی

بزی به من شیر داد      شیرو دادم به نونوا

نونوا به من آتیش داد    آتیشو دادم آهنگر

آهنگر به من قیچی داد   قیچیو دادم به خیاط   

خیاط به من عبا داد       عبا رو دادم به بابا 

بابا به من خرما داد       یکیشو خوردم تلخ بود   

یکیشو خوردم شیرین بود     قصه ما همین بود 

 

*حسن کچل با آه و ناله گفت:

 چیکار کنم سر کچلم مو در بیاره؟

لیلی خانم گفت: کاری نداره !

 آب بزن  ماساژ بده  مو در میاره!  

 

*مرتیکه احمق  تو برف و بارون  دست کرد تو جیبم

یه زاری برداشت  هیچیش نگفتم

دو زاری برداشت  هیچیش نگفتم

پنج زاری برداشت  زدم تو گوشش  

گوشش خون اومد  بردمش دکتر

دکتر دوا داد    آب انار داد

دوا رو دادم خورد   فرداش دیدم مرد 

 

*اتل متل توتوله  گاو حسن چه جوره؟

 نه شیر داره  نه پستون

شیرشو بردن هندستون  یک زن کردی بستون

اسمشو بذار عم قزی  دور کلاش قرمزی

آچین و پاچین   یه پاتو برچین

 

 

و این هم لالایی ای که شبها برایم خوانده می شد و من به خواب میرفتم: (کودک که بودم خواهرم برایم می خواندش، هم اکنون دلم می خواهد مردی برایم بخواندش، شبها در گوشم زمزمه کند.....)  

 

*من کرم شبتابم روزها رو میخوابم  

شبها رو بیدارم   شبها رو می تابم

شب نیمی از دنیاست  دنیای شب زیباست

شب نیمی از زندگانی است

شب خود همه داستانی است

شب قصه ها  غصه ها دارد

 شب راز ها آوازها پروازها دارد

                                                                      مریم 26 اردیبهشت