به اسب شاه گفتیم یابو؟!
ای بابا مگه تو این زمونه میشه از کسی انتقاد کرد؟هیچ کسی تاب شنیدن انتقاد رو نداره،اصلا ما دوست داریم مدام ازمون تعریف کنند،بدمون میاد یکی رک و پوست کنده بهمون بگه: فلانی اینجای کارت می لنگه! فرقی هم نمی کنه چه کاره باشیم، نه اونایی که اون بالا بالاها نشستند،تاب انتقاد رو دارند، نه دیگر مردم، نه حتی خود من ! نمونه میخواین؟ همین 4 شنبه گذشته بر روی میز کارم نمک ریخت و امروز که یکشنبه است هنوز این خرده نمک ها بر روی میزمه.گوشی رو بر میدارم و به مسئول نظافتچی های شرکتمون زنگ میزنم، با احترام میگم: " آقا ببخشید از 4 شنبه این خرده نمک ها رو میزم تمیز نشده!!میشه لطفا به کسی که این اتاقو تمیز میکنه بفرمایید یه دستمال رو میز من بکشه."چند دقیقه بعد مسئول نظافت به همراه کسی که اتاق منو تمیز می کنه،به اتاق میان.میگم:" اینجا از 4 شنبه تمیز نشده! " نظافتچی که از انتقاد من خشمگینه !زیر بار نمیره و با ناراحتی از اتاق بیرون میره. چند دقیقه بعد مسئول نظافتچی ها با یک نظافتچی دیگر که نظافت اتاق من ، وظیفه او نیست، داخل اتاق شده و به من میگن : " نظافتچی ای که اتاق شمارو تمیز میکنه ،ناراحت شده که بهش این حرفو زدید" من هم که از این همه رفت و آمد فقط برای یک انتقاد کوچولو خسته شده بودم،گفتم:" ای بابا مگه چی گفتم؟به اسب شاه گفتم یابو؟! قهر کردن و ناراحتی نداره که! گفتم تمیز نکردی،امروز عصر تمیز کن این لشکر کشی دیگه چه صیغه ایه؟! با آدم کاری می کنید،که پشیمون میشه از حرفی که زده" بله شاید بهتر بود خودم دستمال بر میداشتم و میزمو تمیز می کردم، تا خدای نکرده به کسی بر نخوره!!! این کوچکترین نمونه عدم انتقاد پذیری بود،قطعا شما هم نمونه های دیگری رو سراغ دارید که نشانگر این امر هست که ما مردمان انتقادپذیری نیستیم،و ترجیح میدیم به جای نقد،مدح بشنویم!
مریم 17 خرداد88
* خاک غریب،عنوان آخرین کتاب خانم جومپا لاهیری نویسنده هندی_آمریکایی هست،که نشر ماهی با ترجمه امیرمهدی حقیقت ، کتابو چاپ و روانه بازار کرده،کتاب مجموعه ای است از داستانهای کوتاه از زندگی هندی های ساکن آمریکا، زندگی آدم هایی که در عین تنها نبودن ،تنها هستن! آدمهایی که با احساساتی مشابه احساسات من و شما درگیرند !!! جملات بعضی از داستان ها بسیار تاثیرگذار است . همانند این جمله: " نامه را این طورامضا می کرد: شاد باشی. با عشق، بابا. انگار شاد بودن به همین سادگی باشد. " داستان های کتاب انقدر جذاب هستند ،که به طور قطع دلتون بخواد هر شب قبل از خواب چند صفحه ای از این کتابو بخونید!!
* به وجودتون اهمیت بدید و برای خودتون هدیه بخرید، تاثیر شگفت آوری بر روحیه و خوشنودیتون داره ! من دیروز برای خودم هدیه خریدم،نمیتونید تصور کنید چقدر این کار منو خوشحال کرد،چقدر انرژی به من داد و چه سان منو سر حال آورد !!!
* خدمتکار خدمتکاره ! یه خدمتکار در مراسم عزای مردم پذیرایی می کنه،و هر روز لباس مشکی،غصه و گریه و زاری میبینه! اما خدمتکار دیگر در سالن های عروسی کار میکنه، و هر روز عروس و داماد،لبخند و رنگ های شاد میبینه.خدمتکار خدمتکاره ! ولی خدمتکار زرنگ خدمتکاریه که در مراسم عروسی خدمت کنه تا به جای عزا،شادی ببینه!
* شب ها سرم رو بر روی بالشی میذارم که رنگش آبیه،آبی آسمانی با طرح گلدوزیه دو پرنده در کنار درخت بید مجنون ! بالشم بهم آرامش میده، احساس خوب میده، انرژی مثبت میده!! شب ها سرتون رو بر روی بالشی بذارید که رنگش شاده ،که طرحش دل انگیزه،چرا که باعث میشه خواب های زیبا ببینید،چرا که باعث میشه به معنای واقعی آرام بگیرید!
مریم 12 خرداد 88
* یه جمله فوق العاده زیبا شنیدم،در حظ من شریک بشید:
You give me the kind of feeling people write novels about!
* برادرزاده 4 ساله ام که خاطرتون هست،همون عسل کوچولو ! مامانش برام تعریف کرد که چند روز پیش، وقتی داشته عسلو میبرده دستشویی، عسل گفته:" مامان، شایان همون پسره که تو مهدکودک تو کلاسمونه، دمب داره! خودم وقتی داشته میرفته دستشویی دمبشو دیدم،چرا من دمب ندارم؟" مامانش هم در دفترچه رابط والدین و مربیان مهد، بعد از نقل حرف عسل نوشته: " خانم.... لطفا بیشتر مراقب باشید تا وقتی پسرا رو میبرید دستشویی ،دخترا دمبشونو نبینن!"
*کتاب "طاعون ، آلبر کامو" اثر تامل برانگیزیه ! این کتاب داستان شهر و مردمی است که ناگهان از زندگی آرام و یکنواخت خود درگیر طاعون میشن.داستان روایت مردمانی طاعون زده است، که ناگهان همه چیز خود را از دست رفته می بینند،و چه زیبا آلبر کامو فقید این طاعون زدگی را به تصویر می کشد. کتاب پر است از جملات تامل برانگیزی که نمی توان به راحتی از کنارش گذشت، همانند این جمله : "راه ساده برای آشنائی با یک شهر این است که انسان بداند مردم آن چگونه کار می کنند،چگونه عشق می ورزند و چگونه می میرند" چه راه ساده و در عین حال موثری برای شناخت یک شهر! کافی است کمی به اطراف خود بنگریم و کمی بیاندیشیم به کار کردن خود به مهرورزی هایمان وبه مرگ هایمان!!! جمله دیگری که در کتاب آمده و بسیار تاثیر گذار است در ارتباط با نومیدی است:"عادت به نومیدی از خود نومیدی بدتراست" و چه بسیارند از این دست جمله ها در این کتاب!جمله هایی که آدمی دلش می خواهد یقه دوستش را بگیرد و به او بگوید: وایسا بذار این جمله رو برات بخونم وگرنه چیز بزرگی رو از دست میدی!
مریم9 خرداد88