هفت پیکر

پس از اینکه خواندن مثنوی به پایان رسید،به دنبال کتابی بودم که بتونه جای خالی مولانا رو در کنارم پر کنه، یکی از دوستان خوش دل !کتاب هفت پیکر(بهرام نامه) نظامی رو بهم پیشنهاد کرد. هفت پیکر اثری گرانقدر از حکیم نظامی گنجه ای است که به غایت زیبا و خواندنی می باشد.کتاب با مدح خداوند،پیامبر اکرم،پادشاه ایران زمین و مدح اندرز و نصیحت آغاز و سپس به روایت زندگی بهرام گور پادشاه ایران زمین می پردازد. نظامی در سرودن اشعار توانا و به گونه ای دقیق به جزئیات در حین وصف ویژگی های اخلاقی بهرام و اطرافیانش،وصف قصرها و گنبدهای رنگین می پردازد که خواننده به زیبایی آنها را در ذهن خود به تصویر  می کشد.نظامی به زیبایی داستان زندگی بهرام و در آن میان هفت گنبد رنگین و هفت زن زیبا را به تصویر کشیده ،که آدمی حض میبرد و آفرین می گوید بر این شاعر پارسی گوی ! قصه هایی که بهرام شبانگاهان و در آغوش همسران زیبایش در گنبد های رنگین در هر یک از هفت شب هفته می شنود،بسیار زیبا  و عبرت آموز است و خواننده را به فکر وا میدارد. نظامی قطعا شاعری عاشقانه سرا و احساساتی نیز هست، وه که چه زیبا به وصف عشق های زمینی می پردازد!!!! به راستی که دست تمام فیلمنامه نویس های هالیوود را از پشت بسته است این نظامی گنجوی! بدون شک می توان ده ها و شاید صدها فیلم و تئاتر از این دفتر منظوم بیرون کشید،و چه مایه تاسف است که کم می شناسیم این آثار فاخرمان را و چه کم می خوانیم این حماسه ها و عاشقانه ها را !!!! در اینجا بخش هایی از این اشعار دلربا را می آورم: 

 

        همه  عالم تن است و ایران دل    نیست گوینده زین قیاس خجل

      چونکه ایران دل زمین باشد        دل ز تن به بود یقین باشد 

 

     خنده می داد دل که وقت خوش است    بوسه بستان که یار نازکش است

        چون که بر گنج بوسه بارم داد                من یکی خواستم هزارم داد

        گرم گشتم چنان که گردد مست       یار در دست و رفته کار از دست 

 

       بستان هرچه از منت کام است    جز یکی آرزو که آن خام است 

           رخ ترا ، لب ترا و سینه ترا         جز دری آن دگر خزینه ترا 

 

         هنرآموز کز هنرمندی      درگشایی کنی نه در بندی 

      هرکه زاموختن ندارد ننگ     در برآورد زآب و لعل از سنگ

                                           

                                                              مریم 22 آذر 88

ملاصدرا

* پشت یه وانت نوشته شده: ای خوشانروزی که ما در خانه مادر داشتیم! بی اختیار اشک از چشمانم جاری میشه.قدر مادرانمان را بدانیم.بی شک چراغ خانه هایمان هستند. 

 

* "مردی در تبعید ابدی" کتابی است قابل تامل و در خور ستایش.ملا صدرا مردی بود بزرگ و تنها جرمش اندیشیدن! با جرات می توان گفت که همیشه و در تمام اعصار اندیشمندانی چون صدرالمتالهین آماج حملات کسانی قرار می گیرند،که نه تنها خود نمی اندیشند،بلکه راه تفکر را بر دیگر مردمان می بندند، چرا که تامل و تفکر مردم باعث متزلل شدن جایگاه فکری و حتی اجتماعی آنان می شود،ملاصدرا نیز همواره مورد غضب و حسادت مگسانی بود که گرد خوان گسترده شاه عباس صفوی کنگر خورده و لنگر انداخته بودند،افتخارشان صوفی کشی بود و از هر فرصتی برای تخریب چهره ملا صدرا در مقابل شاه عباص صفوی استفاده می کردند،به گونه ای که شاه عباس در نهایت با فشار درباریان چاپلوس ،حکم به نفی بلد ملاصدرا و حلقه گرد تفکر او می نماید! نادر ابراهیمی بسیار شیرین عقاید و احساسات ملاصدرا را بیان نموده است.در اینجا پاره ای از آنها را آورده ام: 

 

"انسان موظف به تبعیت قرآن است،نه تقلید از قرآن و هرکس به تقلید از قرآن حتی جمله ای بگوید،مشرک است و مجرم." 

" بشر یا کوچک است و کوچکی پذیرفته و از وصول به ادراک حقیقت چشم پوشیده،یا بزرگ است آن قدر که بتواند حقیقت را بی واسطه غیر ادراک کند و یا کوچک است و می کوشد به جهت ادراک حقیقت بزرگ شود.حال اول حال جاهلان نامتمایل به رهایی از جهل است.حال دوم حال اولیا است و حال سوم حال بندگان راه حق." 

" ملا با این احساس که مثل هیمه نیمه افروخته در زمستان،نسیم خنک زاینده رود در قلب تابستان و عطر اشباع شده باغ های به،گرم و سرد و شیرین است،اما مثل هیچ کدام اینها هم نیست.آشنایی ندارد.ملا عمری است که فقط با عطر تلخ کاغذ آشناست و گرمای تفکر در باب حق." 

" مرز میان شهامت و وقاحت بسیار باریک است."

مریم14آذر88

خبرهای پاییزی

ما امسال یه کلاس اولی داریم که داره حروف الفبای فارسی رو یاد می گیره،برای آموختن این حروف باید جمله سازی رو هم یاد بگیره،در این راستا این کلاس اولی نازنین گاهی جمله هایی میسازه که خنده دار و یا عجیبه!!!جمله هایی که بی شباهت به هایکو که گونه ای شعر ژاپنیه نیست. مثل این جمله : داماد،سبد بود !!!!!!!  

 

تئاتر جن گیر با نویسندگی و کارگردانی کوروش نریمانی در سالن قشقایی تئاتر شهر  با دو اجرا در ساعات 5 و 7 بعدازظهر درحال نمایشه. داستان قصه زن و مرد خیاطیه که ناگهان با دو جن در منزلشان روبرو شده و داستان حول محور این اجنه و روابطشان با آدمیان می گردد، گاه در مثل می گوییم فلان چیز به عقل جن هم نمی رسد!!!  این زن و مرد خیاط نیز نمی دانند که اجنه چه خوابی برایشان دیده اند!!!! در این نمایش اجنه ، آدمیان را از موجوداتی شاد و سرزنده به مانکن هایی بدبخت با لبخند زورکی بدل می کنند!!!! تقریبا در بیشتر از نیمی از زمان نمایش خواهید خندید به حرف ها،حرکت ها و ادا و اصول های جنیان و آدمیان،نمایشی که برخلاف اتفاق های خنده دارش،پایانی گزنده و تلخ دارد.  

 

به پیشنهاد عموزاده ام،شروع به خواندن کتاب "مردی در تبعید ابدی"  نموده ام،کتابی که به روایت داستان زندگی ملاصدرا ،فیلسوف و حکیم نامدار ایرانی میپردازد،قلم نادر ابراهیمی در این روایت بی نظیر است! کتاب تمام شود مفصلتر درباره اش خواهم نوشت.  

 

این روزها مشغول دیدن سریالprison break هستم.بی نظیره!!!!!!پیشنهاد می کنم در شبهای دراز پاییز و زمستان با دیدنش سرگرم بشید!!!!  

 

فکر می کنم سال پیش بود،که خوندن مثنوی مولانا رو شروع کردم،و هفته گذشته خواندنش به اتمام رسید و من آرزو می کنم به زودی به قونیه و زیارت آرامگاه این عارف نازنین بروم،و در کنار مقبره اش این اشعار شیوا را بخوانم:

گرگ درنده است نفس بدیقین           چه بهانه مینهی بر هر قرین

در ضلالت هست صد کل را کله          نفس زشت کفرناک پر سفه

زین سبب می گویم ای بنده فقیر        سلسله از گردن سگ برمگیر

گرمعلم گشت این سگ هم سگست باش ذلت نفسه کو بد رگست   

 

مثنوی-دفتر ششم

 

مریم8آذر88