دیوانه میکند آدمی را این شعر سرشار از عاطفه و احساس حکیم نظامی!!!
"خواجه کز مهر ناشکیب آمد...........با سهی سرو در عتیب آمد
گفت: نام تو چیست؟گفتا: بخت........گفت: جایت کجاست؟گفتا: تخت
گفت: اصل تو چیست؟گفتا: نور........گفت:چشم بد از تو؟گفتا: دور
گفت:پردت چه پرده؟گفتا: ساز..........گفت:شیوت چه شیوه؟گفتا: ناز
گفت: بوسه دهیم؟گفتا: شصت.....گفت:هان!!!وقت هست؟گفتا :هست
گفت:آیی به دست؟گفتا :زود........گفت: باد این مراد،گفتا: بود"
زیبا بود
گفتا بود