به امید رهایی از دیکتاتورهای کوچک و بزرگ
در درون خانه هامان دیکتاتورهایی زندگی می کنند،کسانی که تصور می کنند،پدرند،مادرند،شوهرند،زنند،یا دختر و پسر!! انسان هایی که دیکتاتور مابانه زندگی می کنند و چه بسا خودشان نمی دانند،دیکتاتور هستند ! خیال می کنند،پدرند،مادرند،زنند یا شوهر،دخترند یا پسر !!! زهی خیال باطل. چه بسیارند مردانی که به همسر و فرزندان خود تحکم کرده ، امر می کنند که چه نوع تفکر یا چه کاری صحیح است و چه چیز غلط! خیال می کنند پدری می کنند، زهی خیال باطل. چه بسیار زنانی که دیکتاتور مابانه به شوهر خود امر می کنند که چه چیز صحیح است و چه چیز غلط !! به شوهران و فرزندان خود دیکته می کنند اوامر خود را و خیال می کنند،زنی شایسته یا مادری دلسوز هستند!!! زهی خیال باطل . و چه بسیار فرزندانی که دیکتاتوری عظیمی را برای خود پهن گسترده اند و با حیله ها و ترفندهاشان پدران و مادران خود را چون عروسک خیمه شب بازی، می چرخانند به هرسو که دلشان می خواهد و چه سان حکومت می کنند در چاردیواری خانه و خیال می کنند پسری خوب یا دختری شایسته هستند برای والدینشان!! زهی خیال باطل. وه که چه بسیارند از این دست دیکتاتورها در خانه هامان و چه بسیار خانواده هایی که فکر می کنند در کنار این دیکتاتورها زندگی می کنند!! زهی خیال باطل ! تا هنگامی که دیکتاتورمابانه در قالب پدر،مادر،معلم،دختر،پسر،مدیر،کاسب،دانشجو،استاد،سیاستمدار،دیندار و............. قرار می گیریم زندگی نمی کنیم. دیکتاتورها امر می کنند،راه را از چاه مشخص می کنند و فقط امیال ،آسایش و آرزوهای خودشان برایشان اهمیت دارد.گاه بحث می شود که چرا دیکتاتورها بر ملل حکومت می کنند؟ به گمانم پاسخش ساده است، از ماست که بر ماست! باید اول دیکتاتوری در وجود تک تک مان سرکوب شود، آن گاه خانه هایمان از دیکتاتور مابانه اندیشیدن و رفتار کردن خالی و شاید آن گاه است که حکومتها هم دیکتاتورمابانه حکمرانی نخواهند کرد! باید خودمان را سخت اصلاح کرده و تلاش کنیم تا دیکتاتورگون اندیشیدن،مهر ورزیدن و سخن گفتن را از خود دور کنیم تا در نهایت کردارمان شایسته انسانی آزاد و آزاداندیش باشد. سخت است ولی شدنی. اگر همسریم به همسرمان به چشم انسانی محق برای زندگی و تصمیم گیری بنگریم،اگر پدریم یا مادر بدانیم که فرزندانمان محقند خودشان راه زندگی، ارزش ها، دوستان و شغل خود را انتخاب کنند. بیاموزیم که همدیگر را به چشم انسان نگاه کنیم، انسانهایی که آزادند دین،عقیده،ایدئولوژی،روش زندگی و باورهای خودشان را داشته باشند. باید بیاموزیم احترام گذاشتن به عقاید مخالف را، قرار نیست همه همانند یکدیگر بیندیشیم،قرار نیست راهمان یکی باشد. بیاموزیم که حق یکسان داریم در تصمیم گیری ها و چاره اندیشی ها. دیکتاتوران چون کودکی خرد، خود را محور زندگی دانسته و همه چیز را با معیار خود می سنجند،اما بیایید همه با هم بیاموزیم که دیگری هم هست و همانقدر که من حق دارم او نیز دارد. شاید آن موقع تحکم را کنار گذاشته و مسالمت آمیز در کنار هم زندگی کنیم .شاید آن موقع پدران و مادران، فرزندان بهتری را عمل آورند،شاید آن موقع از شر این دیکتاتوری که در ذهن هامان،خانه هامان ،زندگی هامان ریشه دوانیده راحت شویم،شاید.....
مریم 26 مهر88