دست دادن!

دیشب مهمون داشتیم،پسرعموهام با زنو بچه هاشون ! وقتی رفتم به استقبالشون، با خانوماشون دست دادم بعد رو کردم به خانوماشونو گفتم: " پسربچه هاتونم هنوز مرد نشدن میشه باهاشون دست بدم ! " بعد دیدم با همه دست دادم جز با پسرعموهام که بابای اون پسر بچه ها هستن! پس رو کردم به پسرعموها و گفتم: " ای بابا این چه رسمیه که فقط با خانما دست بدیم! "  و دستمو دراز کردم طرفشون ! یکیشون با اکراه دست داد،اون یکی هم دست نداد!! تصور کنید من دستمو به طرفش دراز کردم ،چند ثانیه دستمو وسط زمین و آسمون نگه داشتم،اما دست نداد و من که اشک تو چشمام جمع شده بود ، دستمو انداختم پایین و با ناراحتی گوشه ای نشستم !! تصور کنید در مقابل کلی آدم دستتون رو به سمت پسرعموتون دراز کنید و اون دستشو جلو نیاره ! نمیدونم هرکسی برای خودش عقیده ای داره اما از نظر من دست دادن اونم با پسرعمویی که برای من حکم برادر بزرگترو داره امر کاملا طبیعی ایه !!! نمی دونم چرا این روزا انقدر دل نازک شدم ، باید دیشب بودید و می دیدید چه سان اشک تو چشمام جمع شده بود.

مریم 5 بهمن 87

نظرات 10 + ارسال نظر
انجمن پارسیان شنبه 5 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 01:25 ب.ظ http://www.parsianforum.com

سلام دوست عزیز
سایت بسیار قشنگ،جذاب وپرمحتوایی دارید.ما نیز فرومی
علمی ، تخصصی و عمومی، با نام انجمن پارسیان را برای تمام ایرانیان عزیز راه اندازی کردیم.
خوشحال می شویم به جمع دوستانه ما بپیوندید .
می توانید از مدیر کل سایت، مدیریت انجمنی را درخواست کنید.
مایه مباهات است دوستان و مدیران لایقی مانند شما در جمع ما باشند.
منتظر حضور سبز شما هستم. موفق باشید.
http://parsianforum.com

یک بنده ی خدا یکشنبه 6 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 07:17 ق.ظ http://harjmarj.blogsky.com

بلاک جدیییییییییییییییییییییییید رسیییییییییییییییییییییییییییییییید
خوووووووووووووووووووووووووووووش اوووووووووووووووووووومد :)

چه بد ... خوب یه تجربه شد ... از این به بعد بذار اون ها دستشون رو اول برای دست دادن بیارن بالا :)

بله اینم یه جور تجربه بود!

یک بنده ی خدا یکشنبه 6 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 10:19 ق.ظ http://harjmarj.blogsky.com

سلام :)
خوبی ؟ خوشی ؟
کامل شعر رو پیدا کردم ... گفتم برات بذارم ( چشمک)

دل رویا گرفته ، چه کابوسی ، مگه نه
نه خورجینی ، نه اسبی ، نه فانوسی ، مگه نه
نه گلدسته ، نه محراب ، نه ناقوسی ، مگه نه
بر این تخته شکنجه ، نه طاوسی ، مگه نه
در این خوابه بده بد ، من و تو خوبه خوبیم
من و تو شرق و غربیم ، شمالیم و جنوبیم

چه تصویره غریبی ، همه بی سر ، مگه نه
یکی شده با زمین باله کفتر ، مگه نه
گل قالی سر دار پلاسیده ، مگه نه
سر چل گیس قصه تراشیده ، مگه نه
نترس از این سیاهی
تو شبتابی ، مگه نه
نترس از مرگ دریا
خود آبی ، مگه نه
در این خوابه بده بد ، من و تو خوبه خوبیم
من و تو شرق و غربیم ، شمالیم و جنوبیم

هنوز دست تو تنها خود سازه ، مگه نه
با تو جمعه ی دلگیر چه دل بازه ، مگه نه
صدای تو بی پایان سر آغازه ، مگه نه
خواب این شرم شرقی چقدر نازه ، مگه نه

نترس از این سیاهی
تو شبتابی ، مگه نه
نترس از مرگ دریا
خود آبی ، مگه نه
در این خوابه بده بد ، من و تو خوبه خوبیم

خیلی خیلی ممنونم خانم.

شمبلیله یکشنبه 6 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 10:35 ق.ظ

سلام مملی...
خوبی؟
آخه مملی ادم واسه این چیزا که ناراحت نبیشه...من که بهت گفتم تو با بقیه آدما یه ذره فرق داری... تفاوت جیزیه که ما انسانهارو از هم جدا میکنه و این اصلا بد و ناراحت کننده نیست.. همین چیزاست که باعث میشه تو. منحصر به فرد بشی..غصه نخور.. اشکهای ماها مرورید هایی هستند که نباید اونارو مفت بفروشی اینو فراموش نکن و واسه این چیزای بی ارزش خودتو ناراحت نکن و همیشه بخند... همیشه ...
باشه؟
مملیه دل نازک.. بازم برامون بنویس.. خداحافظ

سلام ممنونم ....... :)

amir یکشنبه 6 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 12:33 ب.ظ http://www.reyshop.com/group.htm

با سلام

وبلاگ شما خیلی جالب بود
دوست داشتید تو گروه ما عضو شوید و در قرعه کشی ما شرکت کنید

http://www.Reyshop.ir
http://www.Reyshop.com
http://www.reyshop.com/group.htm

با تشکر

نصیر یکشنبه 6 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 11:21 ب.ظ

آره میتونم تصور کنم چه حسی ممکنه بهت دست داده باشه!

حس بدی بود!

سپیده یکشنبه 6 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 11:54 ب.ظ http://gomshodedarkhial.blogsky.com

سلام

وااااااااا! به نظرم کار خیلی بدی کرده پسر عموت... منم اگه همچین حالتی پیش بیاد قطعا ناراحت می‌شم...

اما بیخیال... فکرشم نکن :)

سلام بله منم بی خیالش شدم. :)

بی نام سه‌شنبه 8 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 10:08 ب.ظ

این قانون دنیاست.من هیچ وقت دستم رو جلوی هیچ ادمی برای دست دادن دراز نمیکنم حداقل اون وقت هایی که قانون دنیا یادم هست.یادمه یه معلم داشتیم که میگفت تا به سمتت دست دراز نکردن برای مصافحه تو دستتو دراز نکن ؛ الان بعد از سالها حرفش رو میفهمم.دست موجود لطیفی هستش که فقط از ابراز نیاز به معشوقش احساس غم و ناراحتی نمیکنه ؛ اون اشکی هم که ریختی تبلور ناراحتی و اندوه دست راستته ؛ طفلک زبون نداره که اعتراض کنه پس با یه بغض کوچولو میگه که مریم کار درستی نکردی.من اگه جای تو بودم از پسر عموم ممنون هم بودم که باعث شده تا حرف دل دستم(اون هم دست راست) رو بشنوم ؛ وضو بگیر و دستت رو یه بوس کوچولو کن و بهش قول بده که فقط اونو به سمته کسی دراز میکنی که تو رو از خودت بیشتر دوست داره.

من اصلا این حرف شما رو قبول ندارم و مثل شما فکر نمی کنم! :)

میلاد چهارشنبه 9 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 09:26 ق.ظ

ای بابا از شما بعیده. تو دنیا فرصتی برای این جور غصه خوردن ها نیست بی خیال روزگار بگذرونید. پیرزنه از همه زیبا تر بود .

ممنون.

ماهرخ جمعه 11 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 09:24 ب.ظ http://www.mahdoon.blogfa.com

سلام مریم جون.
شاید این امر واسه اونا غیر طبیعیه که حتما هست.
تو خودتو ناراحت نکن.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد