به همین سادگی!

دست کشیدم! دیگه از خیلی چیزا دست کشیدم،از پافشاری رو عقایدم،از گرفتن حقم از راننده تاکسی وقتی زیادی ازم پول میگیره،از دوستام،از سخت گیر بودن،از سخت پسند بودن،از همه چیز دست کشیدم!! اما هنوز از یه چیز دست نکشیده بودم و اون رو برای خودم سفت و سخت نگه داشته بودم و اون عشق بود!! بله من هنوز برای پیدا کردنش و حفظ کردنش می جنگیدم! به خاطرش گریه میکردم،غرورمو میشکوندم و گاهی عزت نفسمو از دست می دادم. اما دیشب از عشق هم دست کشیدم!!! به همین سادگی و شدم یه دخترمث هزاران هزار دختر معمولی معمولی!!!!!!!!!  

                                                                            

مریم 24 دی 87

پسری از غزه!

از اهالی غزه بود،پسری بود 21 یا 22 ساله.اگر درست به خاطر بیاورم 2 ماه پیش بود که او را در فهرست یاهومسنجر  اضافه کردم و تنها دوبار همزمان چراغمان روشن شد و با هم به گفتگو پرداختیم .به زبان انگلیسی می نوشت ومن پاسخش را می دادم،خاطرم هست از من پرسید:"نامت چیست؟" گفتم:"مریم"جواب داد : "نام مادر من نیز مریم است و از اهالی لبنان! " . انگلیسی را خوب بلد بود ،گفتم:" از کجا آموخته ای؟" گفت:"دانشجوی انگلیسی هستم!"، برایم گفت که پدرش را در جنگهای گذشته سرزمینشان از دست داده و برادرانش کار می کنند و خرج تحصیل او را می دهند! گفتم:"آرزویت چیست؟" گفت: "آرزو دارم دکترای زبان انگلیسی بگیرم." گفتم:"آرزوی محالی نیست،به آرزویت می رسی!" گفت:"در اینجا سخت است ،هزینه تحصیل بالاست و من پدر ندارم!" گفتم:"موفق می شوی، امیدوار باش!"

و جنگ شروع شد،جنگی قدیمی میان فلسطین و اسرائیل ! و دیگر چراغش روشن نشد و من در این فکرم که نکند خانه شان در جنگ ویران شده باشد،نکند مادرش، همو که همنام من بود مرده باشد،نکندخودش مرده باشد و آرزوی دکترای انگلیسی در گورستانی در غزه دفن شده باشد! نمی دانم، اما امیدوارم زنده باشد و امیدوارم آتش جنگ به زودی خاموش شود و دوباره چراغش در یاهومسنجر روشن شود!!

مریم 21 دی 87

تولد!

۲۷ سال پیش در چنین روزی دست نقاش روزگار  اینگونه مرا به تصویر کشید.  

 19 دی 87

ادامه مطلب ...