با مارکز

فرازهایی از سخنان مارکز در عشق سالهای وبا-ترجمه مهناز سیف طلوعی-نشرنیک1373 

 

"یک شب که گیج از گردش روزانه  بازگشته بود، برایش آشکار شد که هم می توان بدون عشق خوشحال بود و هم با وجود آن

 

زندگی با ازدواج یا بی ازدواج، با قانون یا بی قانون، ارزش تنها بودن را ندارد. 

 

عشق کدام است: همبستری پر غوغا یا بعد ازظهرهای آرام یکشنبه ها؟ 

 

تنها چیزی که در زندگی به آن نیاز دارم این است که یک نفر مرا درک کند. 

 

کدامیک مرده ترند، مردی که مرده بود؟ یا زنی که پس از خود به جا گذاشته بود؟ 

 

همیشه به یاد داشته باش که مهمترین امر در یک ازدواج خوب خوشبختی نیست، بلکه پایداری است."

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد