از درون من صداهایی می آید!!!

از درون من صداهایی می آید،در درون من کسانی منزل گزیده اند ! خوب که گوش می کنم نداهایی به گوش میرسد،شاید شما نیز بشنوید،کافیست خوب گوش بسپارید، آری مشاجره می کنند،گاه نیز صدای سازشان می آید،گه صدای هلهله،گه صوت قران ،گه آواز ساز مطربان،گه صلوات! غوغایی برپاست،فرشتگان در سویی بساط پهن کرده اند،شیاطین سوی دیگر،موجوداتی نیز هستند که خوب نمیشناسمشان ، شاید دیوند یا پری و یا شاید ترکیبی از هر دو،در درون من دنیایی برپاست،شادی ها،غم ها،مباحثه ها رخ می دهد،خوب که گوش می کنم،صدای خواهش را می شنوم،صدای هوس را ،صدای لذت را،چه خوش می خواند،می دانید شبیه چیست؟شبیه خروسی است شکوهمند،زیبا،رنگارنگ! می خواند تا مرا از خواب بیدار کند! زیباست و آوازش دوست داشتنی ، می نشینم مقابلش، نگاهش می کنم ! و او می خواند قوقولی قوقو،قوقولی قوقو،کم کم من دیگر مریم نی ام ! من خود خروسم که آواز خواهش سر میدهد،آوازی هوس انگیز ! تمنایی غریب در صدایم موج میزند!!! آری مریم خروسی است زیبا،رعنا و رنگارنگ ، مست از غرور گام بر میدارد، هوس انگیز!!! خوب گوش کنید در آن میانه غوغا صدای مهر نیز می آید،صدای مهرانگیزی است،مرا غرق محبت می کند، قاصدک ها،پروانه ها،سنجاقک ها در درونم به پرواز در آمده اند، چه مهربان شده ام ! می خواهم عالم را غرق محبت کنم،می خواهم دنیا را بیارایم با سنجاقک هایم، پروانه هایم،قاصدک هایم،اما این صدا نیز ساعتی بیش نمیپاید.صوت اذان می آید،صوت تلاوت قران ، دلم می خواهد نماز بخوانم،وضو می گیرم،چادر بر سر انداخته،سجاده ام را پهن می کنم،چند رکعتی نماز می خوانم،تا شاید آرام گیرم،تا شاید صداهای درونم کم شوند،اما همچنان صدای همهمه می آید، میدانم می دانم کسانی در آنجا سکنی گزیده اند !! یکیشان بسیار دردانه است، خودش را لوس می کند،خود را محور عالم می داند،آری کودکی بیش نیست اما ساعتها بر من حکم می راند، میشوم آن کودک خود محور لوس ! دوست دارم بازی کنم،و بسیار نوازش شوم ! کودک درونم کودکی می کند ، اخمش نمی کنم ! به همه جا سرک می کشد، چه بی خیال است ! اما او نیز دیری نمیپاید. می آیند و میروند، گه از آن میان کامله زنی بر می خیزد،گه روشنفکری فکور ،گه سودازده ای دیوانه،گه خانمی نجیب،گه شیطانی رجیم،گه فرشته ای مهربان،گه عارفی عزلت نشین،گه جوانی هوس باز،گه پیری خردمند،گه زیبایی وحشی،گه مستی لایعقل!! نمی دانم کیم؟! من جمع اضدادم،من آدمم!! آدم که نی می گویند دخترش هستم،نامم مریم،درونم،دنیایی پر هیاهو!

مریم19 مرداد89

نظرات 2 + ارسال نظر
none چهارشنبه 20 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 12:48 ب.ظ

روزی همه آرام خواهند گرفت
روزیکه دست محبت دیگری ، بر سر کودک تو نوازش کند .
روزیکه صدای مهرانگیزی با دو دست دیواره دل تورا میکوبد و آن روز دیگر نه قصه ها نه شادیها و نه شیطنتها و نه آن جوان هوس باز دیگر دیگر در گریبان خود فریاد نمیکند بلکه هر آبی چاله خود را پیدا گرده است و آن روز است که دگر هم همه ای به گوش نمیرسد .

به امید آن روز

مهدی چهارشنبه 27 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 03:08 ب.ظ

آیا این صدا بو هم داشت یا خیر !
شب قبل باقالی یا حبوبات مصرف کرده بودید یا خیر ؟
من پزشک هستم جواب بدی راهنمایی میکنم

من به پزشکان قلابی مراجعه نمیکنم!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد