ملاصدرا

* پشت یه وانت نوشته شده: ای خوشانروزی که ما در خانه مادر داشتیم! بی اختیار اشک از چشمانم جاری میشه.قدر مادرانمان را بدانیم.بی شک چراغ خانه هایمان هستند. 

 

* "مردی در تبعید ابدی" کتابی است قابل تامل و در خور ستایش.ملا صدرا مردی بود بزرگ و تنها جرمش اندیشیدن! با جرات می توان گفت که همیشه و در تمام اعصار اندیشمندانی چون صدرالمتالهین آماج حملات کسانی قرار می گیرند،که نه تنها خود نمی اندیشند،بلکه راه تفکر را بر دیگر مردمان می بندند، چرا که تامل و تفکر مردم باعث متزلل شدن جایگاه فکری و حتی اجتماعی آنان می شود،ملاصدرا نیز همواره مورد غضب و حسادت مگسانی بود که گرد خوان گسترده شاه عباس صفوی کنگر خورده و لنگر انداخته بودند،افتخارشان صوفی کشی بود و از هر فرصتی برای تخریب چهره ملا صدرا در مقابل شاه عباص صفوی استفاده می کردند،به گونه ای که شاه عباس در نهایت با فشار درباریان چاپلوس ،حکم به نفی بلد ملاصدرا و حلقه گرد تفکر او می نماید! نادر ابراهیمی بسیار شیرین عقاید و احساسات ملاصدرا را بیان نموده است.در اینجا پاره ای از آنها را آورده ام: 

 

"انسان موظف به تبعیت قرآن است،نه تقلید از قرآن و هرکس به تقلید از قرآن حتی جمله ای بگوید،مشرک است و مجرم." 

" بشر یا کوچک است و کوچکی پذیرفته و از وصول به ادراک حقیقت چشم پوشیده،یا بزرگ است آن قدر که بتواند حقیقت را بی واسطه غیر ادراک کند و یا کوچک است و می کوشد به جهت ادراک حقیقت بزرگ شود.حال اول حال جاهلان نامتمایل به رهایی از جهل است.حال دوم حال اولیا است و حال سوم حال بندگان راه حق." 

" ملا با این احساس که مثل هیمه نیمه افروخته در زمستان،نسیم خنک زاینده رود در قلب تابستان و عطر اشباع شده باغ های به،گرم و سرد و شیرین است،اما مثل هیچ کدام اینها هم نیست.آشنایی ندارد.ملا عمری است که فقط با عطر تلخ کاغذ آشناست و گرمای تفکر در باب حق." 

" مرز میان شهامت و وقاحت بسیار باریک است."

مریم14آذر88

خبرهای پاییزی

ما امسال یه کلاس اولی داریم که داره حروف الفبای فارسی رو یاد می گیره،برای آموختن این حروف باید جمله سازی رو هم یاد بگیره،در این راستا این کلاس اولی نازنین گاهی جمله هایی میسازه که خنده دار و یا عجیبه!!!جمله هایی که بی شباهت به هایکو که گونه ای شعر ژاپنیه نیست. مثل این جمله : داماد،سبد بود !!!!!!!  

 

تئاتر جن گیر با نویسندگی و کارگردانی کوروش نریمانی در سالن قشقایی تئاتر شهر  با دو اجرا در ساعات 5 و 7 بعدازظهر درحال نمایشه. داستان قصه زن و مرد خیاطیه که ناگهان با دو جن در منزلشان روبرو شده و داستان حول محور این اجنه و روابطشان با آدمیان می گردد، گاه در مثل می گوییم فلان چیز به عقل جن هم نمی رسد!!!  این زن و مرد خیاط نیز نمی دانند که اجنه چه خوابی برایشان دیده اند!!!! در این نمایش اجنه ، آدمیان را از موجوداتی شاد و سرزنده به مانکن هایی بدبخت با لبخند زورکی بدل می کنند!!!! تقریبا در بیشتر از نیمی از زمان نمایش خواهید خندید به حرف ها،حرکت ها و ادا و اصول های جنیان و آدمیان،نمایشی که برخلاف اتفاق های خنده دارش،پایانی گزنده و تلخ دارد.  

 

به پیشنهاد عموزاده ام،شروع به خواندن کتاب "مردی در تبعید ابدی"  نموده ام،کتابی که به روایت داستان زندگی ملاصدرا ،فیلسوف و حکیم نامدار ایرانی میپردازد،قلم نادر ابراهیمی در این روایت بی نظیر است! کتاب تمام شود مفصلتر درباره اش خواهم نوشت.  

 

این روزها مشغول دیدن سریالprison break هستم.بی نظیره!!!!!!پیشنهاد می کنم در شبهای دراز پاییز و زمستان با دیدنش سرگرم بشید!!!!  

 

فکر می کنم سال پیش بود،که خوندن مثنوی مولانا رو شروع کردم،و هفته گذشته خواندنش به اتمام رسید و من آرزو می کنم به زودی به قونیه و زیارت آرامگاه این عارف نازنین بروم،و در کنار مقبره اش این اشعار شیوا را بخوانم:

گرگ درنده است نفس بدیقین           چه بهانه مینهی بر هر قرین

در ضلالت هست صد کل را کله          نفس زشت کفرناک پر سفه

زین سبب می گویم ای بنده فقیر        سلسله از گردن سگ برمگیر

گرمعلم گشت این سگ هم سگست باش ذلت نفسه کو بد رگست   

 

مثنوی-دفتر ششم

 

مریم8آذر88

قرص آرام بخش!

 

نوشتن از نادر ابراهیمی کار بسیار سختیه، و بهترین راه شناختش قطعا مرور و بررسی آثار گرانقدرشه،مرحوم نادر ابراهیمی از اون دست نویسنده هایی بود که نوشته هاش عین زندگیش بود و در واقع باورها و شیوه زندگیش به خوبی در نوشته هاش نمایان،از نادر ابراهیمی عزیز آثار بسیاری برجا مانده که یکی از اونها "چهل نامه کوتاه به همسرم" می باشد که بسیار دلنشین و ساده ،حرفهای دلش را به همسرش بیان کرده است.اگر در این روزها زندگی ماشینی شما را سخت خسته و رنجور نموده ،به جای خوردن قرص های آرام بخش سری به این کتاب بزنید!!!!در اینجا بخشهایی از نامه ها را آورده ام،بسی آموختنی است!

"نامه سیزدهم:

عزیز من! زندگی مشترک را نمی توان یک بار به خطر انداخت،و باز انتظار داشت که شکل و محتوایی همچون روزگاران قبل از خطر داشته باشد.چیزی ،قطعا خراب خواهد شد.چیزی فرو خواهد ریخت.چیزی دیگرگون خواهد شد.چیزی- به عظمت حرمت-که بازسازی و ترمیم آن بسی دشوارتر از ساختن چیزی تازه است................

نامه بیستم:

عزیز من! فردا یکبار دیگر،سالروز ازدواج ماست و من که اینجا نشسته ام و صبورانه خط می نویسم هنوز هیچ پیشکشی کوچکی برای تو تدارک ندیده ام.اما این تنها مسئله ای است که هرگز ، به راستی هرگز مرا نگران نکرده است و نیز نخواهد کرد.نگران، نه. اما غمگین ، البته چرا.این در عصر نفرت انگیز شئیی شدن محبت و عشق ، معجزه یی است که ما-من و تو-خوشبختی مان را، نه تنها بر پایه ی پول،بل حتی در رابطه ی با آن نساخته ییم...........................

نامه بیست و یکم:

عزیز من !خوشبختی نامه یی نیست که یکروز نامه رسانی زنگ در خانه ات را بزند و آن را به دستهای منتظر تو بسپارد.خوشبختی ساختن عروسک کوچکی است از یک تکه خمیر نرم شکل پذیر...به همین سادگی،به خدا به همین سادگی.اما یادت باشد که جنس آن خمیر باید از عشق و ایمان باشد نه هیچ چیز دیگر..........خوشبختی همین عطر محو و مختصر تفاهم است که در سرای تو پیچیده است...."

مریم۱آذر88