کافیه باشه کافیه پیداش کنی!

کافیه باشه کافیه پیداش کنی،کسی که با تمام وجودش سعی در شناخت تو داره و با همه مهری که در دلش جاریه، به تو محبت می کنه و سعی می کنه همراه تو باشه،همدم تو باشه ،دوست تو باشه.دوستی که وقتی دلت گرفته،باهات حرف می زنه تا دلت رو باز کنه، وقتی خسته ای، خستگیتو از تنت در میاره،وقتی دلت می خواد برای کسی حرف بزنی، کنارت مینشینه و با تمام وجودش به حرفات گوش میده،دوستی که وقتی احساساتت به اوج میرسه،کنارته و با تو همراه میشه در این هیجان ها و احساسات!کافیه باشه کافیه پیداش کنی، اونوقته که میتونی آخرهفته ها که دلت سخت گرفته و دلت می خواد از خونه بزنی بیرون،دستشو بگیری و باهاش بری سینما ،میتونی دستشو بگیری و بری پارک  قدم بزنی تا هوای بهاری رو استنشاق کنی،کافیه باشه کافیه پیداش کنی ، تا در آغوشش قرار بگیری و براش کتاب بخونی! با تمام شور و اشتیاقت آخرین کتابی رو که خوندی نقد کنی، در باره یه فیلم ،یه کتاب،یه حادثه براش سخن بگی و اون با اشتیاق تمام همراهیت کنه،باهات بحث کنه،همراه با تو نقد کنه و برات بگه از تنهاییاش،از شادیاش،از دغدغه هاش و از آرزوهاش ! و تو گوش کنی و با تمام احساست همراهیش کنی!کافیه باشه کافیه پیداش کنی ، تا سرت رو بذاری رو سینش و با گرماش گرم بشی و وقتی سردشه گرمش کنی و وقتی سردته گرمت کنه!کافیه باشه کافیه پیداش کنی تا همراه باهاش در حالی که سخت در آغوش گرفتیش به صدای محمد نوری گوش فرا بدی که داره می خونه:

نمیشه غصه مارو یه لحظه تنها بذاره

نمیشه این قافله مارو تو خواب جا بذاره

دلم از اون دلای قدیمیه از اون دلا

که می خواد عاشق که شد پا روی دنیا بذاره

دوست دارم یه دست از آسمون بیاد ما دوتارو

ببره از اینجا و اونور ابرا  بذاره

تو دلت بوسه می خواد من میدونم اما لبت

سر هر جمله دلش می خواد یه اما بذاره

بی تو دنیا نمی ارزه تو با من باشو بذار

همه دنیا منو همیشه تنها بذاره

من می خوام تا آخر دنیا تماشات بکنم

اگه زندگی برام چشم تماشا بذاره

مریم 5 خرداد

زنی در بزرگراه

و من زنی تنها در آستانه بزرگراهی پر حادثه

عنوان مطلب برگرفته از شعری از فروغ فرخزاد می باشد."و من زنی تنها در آستانه فصلی سرد" 

*بزرگراه همت، ترافیک سنگین، خودروها متوقف ! موتوری گستاخی که نمی دونم چه چیزی بهش این جسارتو داده ،که فکر می کنه حق داره از لای ماشینها برای خودش راه باز کنه،سعی می کنه از کنار ماشین من رد بشه، ناگهان دسته موتورش به آینه بغل من می خوره و آینه میشکنه!!!

مریم با عصبانیت : آقا زدی آینمو شکوندی!! حواست کجاست؟ وایسا خسارتمو بده.

موتوری با پر رویی:  اگه ندم می خوای چیکار کنی؟؟؟!!

 مریم: مگه شهر هرته!!!؟

در همین اثنا موتوری گازشو گرفت و رفت ! تنها کاری که کردم برداشتن شماره موتور بود. با دیدن اولین ماشین پلیسی که در بزرگراه ایستاده بود ، ماشینو متوقف کردم .

مریم : سلام سرکار ببخشید، موتوری با این شماره پلاک ، آینه بغلمو شکوند و در رفت.میشه کاری کرد؟!

پلیس: خانم راهش اینه که بری شورای حل اختلاف ،شماره پلاک موتور رو بدی و طرح شکایت کنی.شورای حل اختلاف به راهنمایی و رانندگی دستور توقیف موتور رو میده.بعد اگر گشت های ما در شهر موتور رو ببینن، توقیفش می کنند وصاحب موتور باید بیاد شورای حل اختلاف، وقتی در شورا حاضر شد شما در مقابل خودش شکایتتونو مطرح می کنید.

مریم: خوب آقای پلیس موتوریه میاد انکار می کنه!

پلیس: بله انکار می کنه مگر اینکه شما شاهد داشته باشید.....

از اونجایی که خواهرم در ماشین همراهم بود، میتونست شهادت بده ولی میدونید که شهادت یک زن کافی نیست و مورد قبول واقع نمیشه!!!

پلیس: خانم از خیرش بگذرید.......به دردسرش نمی ارزه! 

از اونجایی که دوست نداشتم بابا ماشینو با آینه شکسته ببینه و نگران بشه خودم رفتم و آینشو عوض کردم.مغازه لوازم خودرو:

مریم: آقا آینه بغل اصل شرکت سایپا برای پراید می خوام دارین؟

مغازه دار: بله

چقدر میشه:11.500 تومن

مریم: میشه لطفا برام عوض کنید؟

مغازه دار با کلی منت: من فروشندم عوض کردنش وظیفه من نیست، ولی برات عوض میکنم.

مریم : لطف می کنید،اصله دیگه؟

مغازه دار :خانم اصل شرکتیه مطمئن باش.

آینه عوض میشه. سوار میشم و به سمت خونه حرکت می کنم.ای دل غافل ! آینه کمی کوچکه،وضوحش هم کمه ، تاره. مطمئنم که این آینه اصل و شرکتی نیست!!!.....مرتیکه.......دروغگو...........

مریم4 خرداد88

بوی خوش خانه ها!

چو مشک از ناف عزلت بو گرفتم              به تنهایی چو عنقا خو گرفتم 

 

آیا می دونید خونه ها بو دارند؟ هر خونه ای هویتی داره ، هویتی که مستقل از هر خونه دیگری است. این هویت به هر خونه ای بو میده . بویی که فقط متعلق به همون خونه است و شما هیچ جای دیگر دنیا نمی تونید اون بو رو پیدا کنید. به نظر من این بو ترکیبی است از آدمهای خونه ، افکار و اعمال آدمها، سبک معماری خانه، وسایل و ..... به بیانی دیگر این  بو نشانی است از روح جمعی حاکم بر اون خونه ! خونه مادربزرگ بویی داشت کاملا مستقل از بوی خونه دایی و یا خاله.خونه هر کسی بویی داشت خاص، بویی که در خونه هیچ کس دیگری تکرار نمی شد. نکته جالب اینه که ما آدمها بوی خونه خودمون رو درک نمی کنیم ، چرا که مشاممون از اون بو پر هست ، ولی با ورود به خونه آدمی دیگر بویی به مشاممون می خوره، که کم کم و در پی رفت و آمد به اون خونه، ما قادر به تشخیص اون بو هستیم، در زمان های گذشته دریافت این بو در خانه ها برای من راحت تر بود،چرا که فکر می کنم با ورود فن آوری های گونه گون به منازل و امواجی که این وسایل از خودشون ساطع می کنند، این بو از خونه ها رخت بربسته ،در دوران نوجوونی که مشامم قوی بود و هنوز این همه وسایل الکترونیکی وارد خونه ها نشده بود، به دوستانم می گفتم : اگر چشمان منو ببندید و  منو به خونه ای ببرید که قبلا در اونجا بوده ا م،من از روی بوی اون خونه می تونم تشخیص بدم در کجا هستم !!! راستی خونه شما چه بویی میده؟آیا شما هم با من موافقید یا تا به حال به این امر توجه نکرده اید؟! به امید اینکه خونه همه تون به مانند یاسمن ، سمن بو  باشه!

                                                                                             مریم