آموزشیار نامه!

این شعر را (البته اگر بتوان نام شعر را بر آن نهاد)در سال79 برای عزیزترین استادم دکتر م.ع.ح سرودم.12 اردیبهشت روز ارج نهادن به مقام معلم یا بهتر است بگویم آموزشیار، بهانه ای شد برای نشر این شعر! 

 

دانش پژوه خوش فکر    ای عاشق پژوهش

ای دوستدار دانش         ای مرد آفرینش

بیمت ز بد نباشد          ترست ز ره نباشد

روشن روش تو هستی   آن پر ز عشق تو هستی

خدمت به سرزمینت      بودست سرنوشتت

ای افتخار میهن           ای مرد چون تهمتن

باشی موفق و شاد      غم در دلت نباشد

تو اوستاد مایی            تو افتخار مایی 

 

مرداد 84 نیز این نوشته را برای دکتر م.ع .ح عزیز نگاشتم،اما هیچ گاه فرصت نشد برایش بخوانم.همینک تقدیمش میکنم ، به امید شادی برای او و برای همه نازنین آموزشیاران این مرزو بوم: 

 

صدای پایت می آید،نه نه بوی عطرت می آید.صدای پا و بوی عطر قبل از تو وارد میشوندو بعد تو می آیی.تو ترکیبی از صورتی مردانه،صدایی دلنشین،عطری دوست داشتنی و برگه هایی در دست!تو ترکیبی از مردانگی و مهر،ترکیبی از مردی مهربان و آموزگاری ماهر.تو وارد کلاس می شوی در حالی که هر کدام از ما دوست داریم،بر ما بنگری! تو آموزگاری، پس نگاهت را قسمت میکنی!تو میدانی چه کسانی در مقابلت نشسته اند، میدانی ما ترکیبی هستیم از زنانگی،سادگی،کودکی و مهرپرستی. میدانی همه ما انتظار نگاهت را داریم،پس دیده ات را بر دیدگان ما می اندازی ، مساوی!

تو راه میروی،سخن میگویی،مینویسی  وبه ما مینگری،ما اما راه نمی رویم،گاهی سخن می گوییم ، می نویسیم و به تو نگاه میکنیم!و اینگونه است که ما  می آموزیم و کلاسی دیگر می گذرد و تو از درب  کلاس بیرون میروی، به این امید که باز بازگردی و تو بازمیگردی و دوباره چشم در مقابل چشم قرار میگیرد . و ما می آموزیم و تو می آموزی و ما بزرگ می شویم و تو هم!ما می آییم و میرویم،اما تو همچنان هستی و گذار ما را از گذرگاه می نگری و ما را در شاگردان تازه ات جستجو می کنی!ولی ما دیگر تکرار نمی شویم!همانگونه که تو دیگر برای ما تکرار نخواهی شد.

مریم 10 اردیبهشت 88

نظرات 2 + ارسال نظر
ایلیا یکشنبه 13 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 11:29 ق.ظ http://iliya.blogsky.com

سلام.مطلب جالبی بود.روزهات برفی.لینکم کردی بگو بزارم.

سلام :)

سمانه دوشنبه 14 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 04:03 ب.ظ

خیلی پاچه خواری مریم بی نقاب و سیاست.من اگه تو دوران دانشجویی از این جور کار ها بلد بودم نونم تو روغن بود
.دور از شوخی زیبا بود افرین.

:))) ممنون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد