بیکاری؟!

رادیو مدام آهنگ های انقلابی پخش می کند.30سال از انقلاب گذشته.آمار بیکاری بالاست. آینده شغلی ؟!؟ نمی دانم. شرکت ما در حال جذب نیروی انسانی برای یکی از واحدها است.جوانان جویای کار با دلشوره ، اضطراب و امید برای مصاحبه آمده اند.امروز یکیشان را در راهرو دیدم ،در حالی که با حسرت به من نگاه می کرد.حتما پیش خود فکر می کرده:" خوشا به حالش چه جای خوبی کار می کند" دلم برایش سوخت ، برای نگاهش و برای حسرتش. بیکاری غوغا می کند و تنها عده کمی شانس پیدا کردن کار را دارند و چه راحت با یک مصاحبه نهایت 30 دقیقه ای درباره یک آدم قضاوت می شود،و با پذیرفته شدن یا نشدن در مصاحبه راه زندگی او عوض می شود!! به خوبی میدانم بیکاری چه طور مثل خوره روح را می آزارد، بیکاری تنها بیکاری نیست!! بیکاری یعنی رخوت،  افسردگی ، بی پولی ، ناامیدی ، فقر و ...... بارها دیده ام مردان بیچاره ای را که صبحها سر بعضی از چهارراه ها نشسته اند منتظر!! تا کسی بیاید و آنها را ببرد برای کارگری در ساختمانها ، برای حمالی! برای بیگاری ! و نمی دانید دلم چه ریش می شود وقتی می بینم که چه سان می دوند به سوی ماشینی که آمده تا کارگر انتخاب کند.چطور میدوند تا زودتر انتخاب شوند و بیشتر دلتنگ می شوم وقتی می بینم قوی ترها و درشت ترها را برای کارگری انتخاب می کنند و دلم برای آن مرد ضعیف بی پول لاغر که برای کارگری سر ساختمان هم انتخاب نمی شود، می سوزد و یاد داروین و تنازع برای بقاء میفتم و می دانم شب، خیلی از آن مردها به زاغه ای می روند که اسمش را خانه نهاده اند و دختر بچه شان نمی فهمد که بابا آمد، اما با نان نیامد، بابا با جیب خالی آمد !!! دوباره صدای سرودهای انقلابی را از رادیو می شنوم.قرار است رئیس جمهور فردا (22 بهمن) از دستاوردهای انقلاب صحبت کند.

مریم21 بهمن 87

من یک زنم

من یک زنم و زنانگی من بی لاک ناخن چیزی کم دارد!! من یک زنم و تنها منم که میدانم چه سان خود رابیارایم. در حالی که سرخاب بر گونه هایم میزنم  ، دلم می خواهد خود را در آینه بنگرم و زنانگی من چیزی کم دارد اگر ناخن هایم را نیارایم !!! النگوهایم را به دستهایم می آویزم ، دستهایم را تکان می دهم ،چه صدای دلپذیری دارد النگوهایم! از مادرم میخواهم گردن بند طلایم را به گردنم اندازد،در حالی که آرزو می کنم ای کاش مرد زندگیم را یافته بودم تا همینک او گردن بندم را می آویخت !! من یک زنم و تنها من میدانم که چه شکوهی دارد لحظه ای که مردی گردن بندت را می آویزد !!! موهایم را شانه میزنم ،دلم می خواهد باد در موهای خرمایی ام بپیچد ! تنها من میدانم که چه رایحه دلنوازی دارد موهایم !!!گوشوارم را بر دو گوشم می آویزم و دوباره به آینه می نگرم.کفش هایم!کفش های تق تقیم را به پا می کنم،مادرم میگوید :"مریم چه زیبا شده ای" میخندم و دلم می خواهد مرد زندگیم را یافته بودم تا او به من میگفت:"مریم چه زیبا شده ای" من یک زنم و تنها من میدانم که زنانگیم بی مرد چیزی کم دارد!!!!

مریم 20 بهمن 87

پشت درب شکستنی است٫آهسته باز شود!!!

امروز رفته بودم استخر! تو محوطه بیرونی استخر بر روی درب آسانسور یه کاغذ چسبونده بودن ،با این مضمون:"ظرفیت 1 نفر ،بیشتر از 1 نفر خطر سقوط دارد!!!!!" احتمالا قبل از این اطلاعیه ،اطلاعیه ای با این مضمون بر روی درب آسانسور زده شده بوده:" ظرفیت 1 نفر! "و از اونجایی که مردم معمولا به این نشونه ها توجه نمی کنن! متصدیان استخر اینبار با حربه خطر سقوط درخواستشونو مطرح کرده بودن !!!! یاد بچه گی هام افتادم،بعدازظهرها خواهرای بزرگترم می خوابیدن و من شیطونی می کردم،گاهی بدو بدو وارد اتاقی می شدم که خواهرام توش خوابیده بودن!و درب اتاق رو محکم بهم می زدم!خواهرام هرچی میگفتن، مریم ما خوابیدیم آرومتر بازی کن !گوشم بدهکار نبود!!!تا اینکه یه بعدازظهر وقتی داشتم بدو بدو سمت اتاقشون میرفتم،نگاهم به نوشته ای افتاد که روی درب زده بودن!!!نوشته این بود:"پشت درب شکستنی است ،لطفا درب را آهسته باز کنید"!من تمام اون روز بعدازظهر وقتی حین بازیم میرسیدم به اتاقی که خواهرام داخلش خوابیده بودن یواش درب رو باز میکردم ،پشت درب رو نگاه می کردم ودوباره آهسته درب رو میبستم   ، با اینکه میدیدم شکستنی پشت درب نیست،ولی هر بار که حین بازی به اتاقشون میرسیدم درب رو یواش باز میکردم و پشت درب رو نگاه میکردم!!!تا عصر که خواهرا از خواب پاشدن و من طلبکارانه رفتم سراغشون و گفتم پشت درب که چیزی نیست ! چرا نوشتید شکستنی آهسته باز شود؟؟؟!!!خواهرام گفتن:"آخه وقتی به زبون خوش بهت میگیم دربو آهسته باز کن و ندو ،گوش نمیکنی!ولی با این کار حداقل امروزو راحت خوابیدیم!!!" امروز وقتی این یادداشتو رو درب آسانسور استخر دیدم،یاد بچگیم افتادم و اینکه گاهی این خودمونیم که باعث میشیم بهمون دروغ بگن!!!!!  

مریم 18 بهمن 87