درد بی تفاوتی!!

درد بی تفاوتی ! یکی از بدترین دردها ایه که هر جامعه ای ممکنه بهش مبتلا بشه.دیروز وقتی منتظر تاکسی بودم ، آدمهایی در اطراف من  ایستاده بودن که  منتظر تاکسی  برای مسیرهای دیگه ای بودن ! تاکسی از راه رسید، اما مسیری که من میخواستم برم، نمی رفت. راننده تاکسی گفت:"من مسیرم اکباتانه،" مردی که با فاصله یک متری من ایستاده بود، منتظر تاکسی اکباتان بود.اما صدای این راننده تاکسیو نشنید و من هم که می تونستم به اون آقا بگم که این تاکسی میره اکباتان و شما می تونید سوارش بشید، بی تفاوت نگاهش کردم و منتظر یه تاکسی دیگه شدم!!! از خودم بدم اومد. نمی دونم چرا دارم بی تفاوت میشم!یاد فیلم "بید مجنون" مجیدی افتادم و صحنه ایکه پرویز پرستویی که بعد از سالها بیناییشو بدست آورده، تو مترو متوجه میشه که یه جیب بر ، داره کیف یه بنده خدایی رو میزنه، ولی  پرویز پرستویی بی تفاوت به این صحنه نگاه می کنه و چیزی نمی گه و اینجاست که به ذهنم خطور می کنه با اینکه پرویز پرستویی بینا شده بود، ولی با یه آدم کور هیچ فرقی نداشت !!! و با اینکه من شنوا هستم، ولی دیروز با یه آدم کر هیچ فرقی نداشتم!!!!

مریم 13بهمن 87

نظرات 5 + ارسال نظر
یک بنده ی خدا یکشنبه 13 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 03:54 ب.ظ

جنجال برانگیزترین حروف در الفبا ، حروف با صدا هستند...

کاهی باید سکوت کرد ... ولی نه در رابطه با دیگران ... در مورد خودمون ... برای باقی ماندن و زیستن

؟!منظورتون چیه دختر خوب؟

یک بنده ی خدا یکشنبه 13 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 10:50 ب.ظ

منظورم اینه که گاهی باید بی تفاوت بود ... همیشه هم توجه خوب نیست ... ولی همان طور که گفتم در جایی که این بی تفاوتی به کسی آسیب نزنه

:) ممنون.میگم انقدر این صدای بارون و رعد وبلاگت قشنگ بود که سرانجام آسمونم حسودیش شد و بارونشو فرستاد!

؟ یکشنبه 13 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 11:32 ب.ظ http://hghj

فیلم بید مجنون برای مجیدیه؟(شک دارم)تو اون فیلم پرستویی وقتی به جیب بر نگاه کرد بی تفاوت نبود بلکه فکر نمی کرد دنیا اینقدر کثیف و الوده باشه وقتی کور بود تصور دیگه ای از دنیا داشت.بی تفاوتی درد نیست چراکه اگه درد بود برای درمانش کاری میکردند.بی تفاوتی یه خصلته غیر انسانی غیر حیوانیه چراکه انسان ها و حیوانات بی تفاوت نیستند.ای کاشک تمام بی تفاوتی ها توی خبر دار شدن مقصد تاکسی و خبر ندادند به مسافر کناری بود. شما اونروز تازه دیدید و شنیدید.

بید مجنون فیلم مجیدی هست.مطمئنم.تصور من از صحنه داخل مترو هم .چیزیه که تو یادداشتم نوشتم!به نظر من پرستویی در اون صحنه کاملا بی تفاوت بود.در رابطه با اینکه کاش همه بی تفاوتیها در سطح پایین مثل شنیدن مقصد تاکسی باشه با شما موافقم ولی توجه کنید که بی تفاوتیهای بزرگ از همین بی تفاوتیهای کوچک شروع میشه!

یک بنده ی خدا دوشنبه 14 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 07:25 ق.ظ

منم به همین خاطر صدای بارون رو برداشتم ... دیدم تا بارون خدایی هست ... جایی برای صدای بارون نیست :)

سپیده دوشنبه 14 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 11:10 ب.ظ http://gomshodedarkhial.blogsky.com

اما من همین حالت واسم پریروز پیش اومد و به طرف گفتم این تاکسی جایی که شما می‌خواین می‌ره! بعد اونم گفت مرسی ولی جایی که شما می‌خواین از اینجا نمی‌برن و منم گفتم چرا! اگه منم که می‌رم!! :دی
و خلاصه ما کلی هر دو عدم بی تفاوتی نشان دادیم!!!
باز بگید مشهدی‌ها مُدُنن و نمگن!!! :)))

بابت لینک هم اختیار داری٬ لطف کردی :)

:)مدنن اما نمگن!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد